Email: shamiram5@gmail.com

انجمeEmail: shamiram5@gmail.com
ن زنان آشوری -Emai تهران - ایران

Thursday, December 1, 2016



هلن سن ونسان

 در هکاری روستاهایی وجود داشتند که  عشایر آشوری وعشایر  کرد با هم زندگی می کردند و  با هم متحد و متفق بودند. در بزگه‌ی یمین طایفه‌ی جیلو و تخومه  با بعضی از طوایف کرد، و در بزگه‌ی یسار طایفه‌ی  بَز و تیاره با بعضی از طوایف دیگر کرد زندگی می‌کردند. برای مثال  اگر جنگی بین تیاره و یا تخومه پیش می‌آمد اکراد ساکن این روستا ها از آشوریان دفاع می کردند. یا برعکس اگر اکراد  با هم جنگ داشتند آشوریان هم به یاری آنها می‌شتافتند
س: قبول این که آشوریان با هم می‌جنگیدند برای من مشکل است. قاعدتا باید پشتیبان یکدیگر و متحد هم می‌بودند
ج: سیستم این گونه بود. بعضی می‌گویند که رود زَوَه آنها را تقسیم کرده بود به روستاهای سمت چپ رودخانه و روستاهای سمت راست. بعضی دیگر می‌گویند میر جولمرگ (امیرکرد منطقه) آنها را به سمت چپ و سمت راست تقسیم کرد. این سیستمی بود که از طریق آن قصد داشت مناطق و عشایر را تحت کنترل خود درآورد.
س: حال در مورد نینب به عنوان یک شاعر گفتگو کنیم. از کی شروع به شعر گفتن کردید و چطور شد که نیاز به سرودن را در خود احساس کردید و در باره چه موضوعاتی شعر می‌گویید؟ بعضی معتقدند که اشعارتان سنگین هستند و درکشان آسان نیست. در این مورد لطفا توضیح بدهید

ج: من باور دارم به اینکه هر فردی یک خالق است و در یک زمینه خلاقیت دارد منتهی گاهی زندگی این خلاقیت را از او  می‌گیرد . مهم این است که افراد خلاقیت خود را پیدا کنند و آن‌را پرورش دهند. من هم در حد هر انسانی توانایی‌هایی داشتم. شعر گفتن را در نیوزیلند در سال 1991 شروع کردم.  حدودا 16 یا 17 ساله بودم. در عراق که بودیم درس و مشقم در مدرسه خوب بود. به ایران که فرار کردیم مدرسه‌ای نبود که بتوانیم در آن درس بخوانیم. در اردوگاه بودیم. آشوریان ساکن این اردوگاه با یاری هم چادری از ملافه و پتو درست کردند و هر کس که سوادی داشت به کودکان و جوانان درس می‌داد. در آنجا کشیشی بود  به نام اپریم که در حال حاضر ساکن نیوزیلند است و در آن زمان دعا و نماز را اجرا می‌کرد.  هم‌چنین معلمی بود به اسم یولیه که الان در لندن زندگی می‌کند و عمه‌ی دکتر زَک چِری می‌باشد که آشوری‌شناس نام‌داری است. شاید رابی یولیه مهارت زیادی در زبان نداشت اما توانایی خاصی در جلب شاگردان به یادگیری زبان داشت که تاثیربسیار  مثبتی بر من گذاشت. فرد دیگر خواهرم نینا بود که انگلیسی و فرانسه به ما درس می‌داد. در این مدرسه‌ی فقیرانه به درس خواندن ادامه دادیم تا رسیدیم به نیوزیلند. تغییر محیط و زبان و فرهنگ برای من شوک بزرگی بود. زبان انگلیسی من در حدی نبود که کتاب‌های رمان و یا حتی کتاب‌های سنگین درسی را بفهمم و انشا بنویسم و با تمام کوششی  که می‌کردم برایم بسیار مشکل بود. در این تنگنا بود که اولین شعرم را گفتم که بیت اول آن به این معنا بود
در این دنیای بزگ و زیبا    جایی برای آرامش من نیست         
کشیش توما تا حدی من را با صنعت شعری آشنا کرد. مادرم چند تا از شعرهایم را برای دائی‌اش یعقوب دارش به تهران فرستاده بود. او هم خطاب به من نوشت که اشعار خوب هستند، فقط در شروع امر باید گرامر زبان را به خوبی یاد بگیری وگرنه بهتر است که اصلا شعر نگویی!!  و این حرف به یادم ماند و از آن به بعد تلاش بیشتری در یادگیری زبان به کاربردم
س:  شعرها پیرامون چه موضوعاتی هستند؟  
ج: شعر گفتن منحصر به یک موضوع نیست. من در مورد هر چیزی که روی‌ من تاثیر بگذارد و مرا تکان بدهد شعر می‌نویسم. می توانم حتی در مورد یک خار هم شعر بنویسم. پس درباره‌ی هر موضوعی که روحم را لمس کند می‌نویسم. اما من یک آشوری هستم. در خانه‌ی ما از کودکی در مورد تاریخ جنگهای هکاری، آقا پطروس  و غیره حکایت شده و من تعلیم دیده‌ام. این روایات در ذهنم نقش بسته‌اند. خود من فرار از طریق کوه‌ها را تجربه کرده‌ام. دیدن اقوام و دیگر آشوریان را در سایر کشو‌رها و خداحافظی دوباره و ترک فامیل را تجربه کرده‌ام . باز همان فرارها و غارت‌ها و کشتارها و نسل کشی‌های تاریخ را می‌بینم که در حال حاضر اتفاق می‌افتند. طبیعیست که به عنوان یک آشوری این حوادث نا بهنجار در من تاثیر عمیق  بگذارند و به همین دلیل بیشتر اشعارم در این رابطه هستند
س: اشعار زیادی هم در مورد عشق و مغازله گفته‌ای. در مورد عشق شعرهای زیادی گفته شده ولی  در مورد مغازله کمتر کسی شعر سروده است
ج: مغازله چیز منفی و بدی نیست. بخشی از آن رابطه‌ی روحی و زیباست. من آنرا با همان زیبائی‌اش در شعرهایم می‌آورم. من می‌خواهم که در اشعارم به زنان جرات و حقانیت بدهم زیرا آنها در این زمینه از حق مساوی برخوردارند. خیلی ها هنوز خجالت می‌کشند که این احساسات را به زبان بیاورند. هنوز اینها برای ما تابو است. خوشحال خواهم شد که زنان شاعر ما این تابو‌ها را بشکنند. نوشتن این نوع اشعار اشکالی ندارد. چیز بدی نیست و بسیار طبیعیست. تا جائی که به هجو کشیده نشود می‌تواند بسیار شاعرانه باشد. ضمنا  به نظر من باید که روی معنای کلمات مروری بکنیم. به عنوان مثال در زبان ما عاشق به معشوق می‌گوید من تو را می‌خواهم یا Ana Byayakh Even
که به انگلیسی می‌شود: I Want You
این خواستن است نه دوست داشتن. و به جای آن باید گفته شود: من تو را دوست دارم یا 
Ana makhubakh even
به هر حال این یک مثال بود و تعداد زیادی از این کلمات و افعال هستند که باید روی آنها کار شود. ما برای خیلی چیزها کلمات مناسبت نداریم و باید زبان‌شناسان روی آنها کارکنند و کلمات ترکیبی بسازیم. این کار در همه‌ی زبان‌ها انجام می‌شود
موضوعات جدید در دنیا اتفاق می‌افتد که احتیاج به اسامی و کلمات جدید دارند. برای مثال برای کلماتی مانند استثمار لغت
Shubzaza
 را  و
 برای کلمه‌ی سرشماری لغت
 را ساختیم Munaama
س: چه تعداد کتاب تا به حال به چاپ رسانده‌ای و چگونه می‌توان آنها را تهیه کرد؟  
ج: در سال 2000 کتابچه‌ای به اسم "چهار ضربه‌ی دل" در سیدنی به همت انجمن فرهنگی آشوریان سیدنی به چاپ رسید که هزینه‌اش را آن انجمن متقبل شد و من هم کتاب‌ها را در مقابل زحماتشان به آنها هدیه دادم که فکر می‌کنم نسخه‌ای از آن باقی نمانده باشد. در سال 2003 کتاب دومم را باز در سیدنی چاپ کردم که بعضی از اشعار آن را به زبان انگلیسی ترجمه کردم. این کتاب به زبان آشوری و انگلیسی است. چاپ دوم آن در نوهادرا صورت گرفت که بعضی از شعرهای آن به زبان عربی ترجمه شده‌است. این کتاب در آنجا به سه زبان آشوری، عربی و انگلیسی چاپ شد که اکنون تمام شده ودر دسترس  نیست. شاید در آینده بار دیگر تجدید چاپ شود.  کتاب سوم در سال  2016 به زبان آشوری چاپ شده که به صورت کتاب الکترونیکی یا
EBOOK
 به فروش می‌رسد. یعنی هر فردی که مایل به تهیه آن باشد می‌تواند آن را از طریق سایت انتشاراتی انخیدووانا سفارش دهد 
آدرس انتشاراتی 
      www.enheduannapublishing.com
   
ادامه‌ی گفتگو در شماره‌ی بعد






شامیرام داودپوریان

 مراسم ازدواج (بخش دوم)


    در بعضی از روستاهای کوهستانی آشوری که هنوز رسم گرفتن شیربها رایج بود چند روز قبل از نامزدی که نام اصلی آن تبرک انگشتر است پدر و مادر داماد بهمراه چند تن از جوانان فامیل به خانه‌ی عروس می‌رفتند و بعد از خوردن و نوشیدن درباره‌ی مقدار شیربها مذاکره می‌کردند. مذاکرات چندان آسان نبود و گاهی به طول می‌انجامید تا اینکه دو طرف به توافق می‌رسیدند
   برای دعوت میهمانان عروسی، پدر داماد با یک کوزه  شراب و یک لیوان در دست بهمراهی دو تن که دهل و سرنا می‌نواختند به در خانه تک تک افراد روستا می‌رفت و با تقدیم یک لیوان شراب به مرد خانواده، آنها را به عروسی پسرش دعوت می‌کرد
   چند روز قبل از عروسی دوستان داماد که عَزَب‌ها نامیده می‌شدند با آواز دهل و سرنا داماد را به حمام می‌بردند. قبل از حمام یک نفر دلاک موی سر و ریش داماد را اصلاح می‌نمود و البته پولی بابت این خدمت خود دریافت نمی‌کرد
   جشن عروسی سه روز طول می‌کشید. روز اول که روز تهیه مقدمات عروسی بود یک گاو را سر می‌بریدند، در حالی که آهنگ‌های عروسی با دهل و سرنا نواخته می ‌شد. شاخ‌های گاو را از یک ماه قبل حنا بسته و به نشانه‌ی عروسی به رنگ قرمز درآورده بودند. در شام‌گاه روز اول از میهمانان با کبابِ همان گاو حنا بسته پذیرایی می‌شد. در روز دوم که روز قبل از عروسی بود بعد از خوردن و نوشیدن، چند تن از زنان خانواده در دو ظرف جداگانه حنا خیس می‌کردند. ظرف اول را به خانه عروس می‌بردند و انگشتان دست عروس و دوستان‌اش را حنا می‌بستند و ظرف دوم را برای حنا بستن انگشتان دست داماد و دوستانش به خانه‌ی داماد می‌بردند. البته در مورد غذای غروسی باید گفت که به غیر از کباب که در همان شب اول سرو می‌شد در باقی اوقات اغلب یخنی (آبگوشت) بود. گاهی نیز برنج پخته و از همان یخنی به عنوان خورشت آن استفاده می‌کردند. در بعضی از روستاها با دلمه و پلو و خورشت لپه و آلو و یا خورشت لوبیا سفید از میهمانان پذیرایی می‌شد. اما گاهی که پدر داماد توانگر بود از میهمانان‌اش با گوشت کباب شده در تنور پذیرایی می‌کرد. غذا را معمولأ در یک سینی بزرگ آورده و بر سفره قرار می‌دادند و هر کدام از میهمانان بخشی از آن را در ظرف خود می‌کشیدند
   در روز سوم که روز عروسی بود از صبح زود مردم در محل عروسی جمع می‌شدند. اقوام داماد برای آوردن عروس آماده می‌شدند. بعد از خوردن صبحانه داماد بهمراهی ساقدوش و دوستان و جوانان فامیل با ساز و دهل به در خانه‌ی عروس می‌رفتند. در این مسیر ساقدوش با خود حجله‌ای از جنس چوب که رشته‌هایی از خرما و انجیر خشک و هم‌چنین رشته‌هایی از شیرینی‌های خشک و سیب قرمز بر آن آویزان بود با خود می‌برد. زنان خانواده‌ی داماد هم لباس‌هایی را که عروس باید می‌پوشید  ـ ودر یک مجمعه قرار داشتند ـ به همراه خود می‌بردند. در چند خُنچه نیز هدایایی مانند گاتا و انواع شیرینی‌های خانگی و هدایای دیگر قرار داده شده بود که به در خانه‌ی عروس برده می‌شد. البته در این حین اقوام عروس نیز برای پذیرایی از داماد و همراهان‌اش آماده می‌شدند
   هنگامی که این کاروان به در خانه عروس می‌رسید و افراد وارد خانه می‌شدند زنان به آراستن عروس می‌پرداختند. جوانان نیز در حیاط خانه مشغول رقص و آواز می‌شدند. افراد سال‌مند نیز وارد خانه شده و کنار اقوام عروس می‌نشستند. بعد از اینکه آراستن عروس به پایان می‌رسید چند تن از زنان خانواده‌ی داماد، عروس را که صورت‌اش زیر یک پارچه قرمز رنگ ـ که جونا نامیده می شد ـ پنهان بود از خانه بیرون می‌بردند و سوار بر اسب به طرف خانه داماد به راه می‌افتادند
   در حین بیرون بردن عروس ترانه‌های ویژه‌ی این مراسم توسط زنان خوانده می‌شدند که لیلیانا نام داشتند. اشعار این ترانه‌ها در مورد بردن عروس و شادی خانواده داماد از این فتح خود بود. در عین حال هنگامی که عروس از خانه بیرون رفته و عازم خانه داماد می‌شد ارکستر روستا یعنی سرنا و دهل نغمه‌هایی غم‌انگیز می‌نواخت که اقوام عروس را به گریه می‌انداخت زیرا در آستانه‌ی در عروس با پدر، مادر، خواهران و برادران خود خداحافظی می‌کرد که بسیار اشک‌بار و غم انگیز بود زیرا در ایام قدیم دختران بعد از ازدواج اختیار رفت و آمد بدون اجازه‌ی خانواده‌ی همسر خود را نداشتند و گاهی که عروس در روستایی بسیار دور زندگی می‌کرد ممکن بود سال تا سال موفق به دیدار خانواده خود نشود
   از نکات جالب این مراسم این بود که مادر عروس در مراسم شادی عروسی شرکت نمی‌کرد زیرا بسیار غمگین بود و حرمت‌اش اجازه نمی‌داد که شادی کند. در حین بیرون بردن عروس جهاز او را که شامل وسایل خواب (یک دست لحاف و تشک و متکا) بود نیز به خانواده داماد منتقل می‌کردند. البته هنگامی که خانواده‌ی عروس صاحب مکنت بودند یک عدد زیلو نیز به این جهیزیه اضافه می‌شد
   با نزدیک شدن عروس و همراهان‌اش به خانه‌ی داماد، ساقدوش و دوستان داماد بر بالای بام می‌رفتند تا ناظر داخل شدن عروس باشند. هنگامی که عروس سوار بر اسب به نزدیکی خانه می‌رسید داماد بر سیبی که ساقدوش از روی حجله برداشته و به او تقدیم کرده بود علامت صلیب رسم کرده و سپس به طرف عروس پرت می‌کرد. این کار سه مرتبه تکرار می‌شد و پس از آن داماد از بام پائین رفته و همراه باقی افراد به طرف کلیسا راه می‌افتاد تا در مراسم عقد حضور یابد. اعتقاد عموم بر این بود که هر جوانی که آن سیب را می‌گرفت شانس و اقبال به او روی می‌آورد و خیلی زود ازدواج می‌کرد. در این هنگام یکی از جوانان زبر و زرنگ از فرصتی که با پیاده شدن عروس از اسب بدست آمده بوداستفاده کرده و سوار اسب می‌شد و با نزدیک شدن به داماد کلاه وی را می‌قاپید و آن را برای مادر داماد که در خانه منتظر آمدن عروس بود می‌برد. مادر داماد پس از گرفتن کلاه پسرش یک خروس قرمز به عنوان مژدگانی او می‌داد و آن جوان به تاخت برمی‌گشت و کلاه داماد را به وی پس می‌داد
   پس از رسیدن عروس و داماد به خانه‌ی داماد، در همان آستانه‌ی در ظرفی از جنس چینی را که از خانه عروس به عنوان یادگاری آورده بودند زیر پای وی قرار می‌دادند و عروس در همان جا آن ظرف را با پاشنه کفش خود خرد می‌کرد. البته آنها اعتقاد داشتند که این کار قضا و قدر را از خانه داماد دور می‌کند
   در خانه‌ی داماد مکانی را در بالای خانه برای عروس و داماد مهیا شده بود که اصطلاحأ حجله (گنونا) نامیده می‌شد. پس از جلوس عروس و داماد و خوردن و نوشیدن، جوانان با رقص و آواز مجلس را گرم می‌نمودند. میهمانان نیز با تقدیم هدایا به عروس و داماد که معمولأ پول نقد بود آنها را برای شروع زندگی جدیدشان یاری می‌کردند. هنگامی که عروس و داماد در جای ویژه خود قرار داشتند یکی از میهمانان پسری را در بغل عروس می‌گذاشت تا بخت‌اش باز شود و اولین فرزند‌ش پسر شود. در آن شب پس از پراکنده شدن میهمانان عروس را برای خواب به خانه ساقدوش می‌بردند
   در روز چهارم باز عروس و داماد و هم چنین هر دو ساقدوش به همراه دوستان داماد و عروس در خانه داماد جمع می‌شدند. پس از خوردن شام، حجله را به میان آورده و تمامی تزیینات آن از قبیل خرما و انجیر و انگور خشک شده را برداشته و در یک مجمعه گذاشته و جلوی میهمانان قرار می‌دادند  تا میل نمایند و تا پایان شب  به رقص و آواز می‌پرداختند
   در بعضی از روستاها رسم دزدیدن داماد وجود داشت به این ترتیب که هنگامی که عروس و داماد در حجله نشسته بودند ساقدوش هشیار بود تا مانع از دزدیدن داماد شود زیرا اگر آنها موفق به این کار می‌شدند ساق‌دوش مجبور بود که همگی را به شام دعوت کند   در پایان شب عروس و داماد را بلند می‌کردند تا هفت مرتبه دور تنور برقصند. این رسم البته از زمان‌های بسیار قدیم مانده بود یعنی زمانی که مردم به صورت ایل و عشیره زندگی می‌کردند زیرا در آن ایام  هنگامی‌که مردم از قبایل دیگر برای زندگی در یک قبیله‌ی خاص می‌آمدند آنها را طی مراسمی خاص هفت مرتبه به دور اجاق خانه می‌چرخاندند تا به عنوان یکی از اعضای آن خانواده مورد قبول قرار بگیرند. پس از این مراسم عروس و داماد به خانه خود می‌رفتند تا زندگی مشترک خود را آغاز کنند
   چند روز پس از عروسی، خانواده‌ی عروس آنها را برای شوکرای یا پاگشایی دعوت می‌کردند و منظور از این دعوت شروع رفت و آمد عروس و داماد به خانه‌ی والدین و اقوام بود یا به عبارتی به رسمیت شناختن این خانواده‌ی جدید   متاسفانه در عصر حاضر بسیاری از این رسم و رسوم فراموش شده و رعایت نمی‌شوند زیرا شکل زندگی مردم تغییر یافته و زندگی شهری و دشواری‌های آن مانند کمبود وقت اجازه‌ی به جا آوردن این مراسم زیبا و پر معنی را به انسان‌ها نمی‌دهد. از طرف دیگر با پراکنده شدن مردم در شهرها و کشورهای گوناگون از تأثیر فرهنگ‌های ملی و قومی کاسته شده و فرهنگ‌های بیگانه قوت می‌گیرند که این خود منجر به گسستن ارتباطات مردم و تغییر آداب و رسوم آنها می‌شود


     
 

Wednesday, November 30, 2016



هشت واقعیت تلخ راجع به قند

  قند چاق کننده است
 
قند دو تا پنج برابر بیشتر از نشاسته در بدن چربی تولید می‌کند. به این مفهوم که ما با خوردن قند دقیقاً سلول‌های چربی را تقویت می‌کنیم. علاوه بر آن، فروکتوز وارد چرخه متابولیسم در کبد شده و احتمال ایجاد چربی کبد را افزایش می‌دهد. در نهایت قند باعث مقاومت به انسولین و بروز دیابت نوع ۲ خواهد شد                 
   
 قند می‌تواند اعتیادآور باشد
 مغز افرادی که اضافه وزن دارند در برابر قند مانند الکل و دیگر مواد اعتیاد آور عکس العمل نشان می‌دهد. خودتان آزمایش کنید: برای ده روز از مصرف نوشیدنی‌ها و خوردنی‌های دارای قند پرهیز کنید. اگر پس از یک تا دو روز دچار سردردی و کج‌خلقی شدید یا اشتهای‌تان به خوردنی‌ها و نوشیدنی‌های شیرین زیاد شد، این امر نشان می‌دهد که به قند معتاد هستید. 
                                                                                               
    قند فلورای روده را نابود می‌کند
فلورای روده در عمل هضم غذا به روده کمک کرده و جهاز هاضمه را در مقابل باکتری‌های مضر حفاظت می‌کند. به هر اندازه که قند زیاد به روده‌ها برسد، به همان اندازه باکتری‌های مضر در روده بیشتر می‌شوند. قارچ‌ها و انگل‌ها عاشق قند هستند. قند همچنین موجب بروز نفخ، یبوست و اسهال می‌شود.                                                                                        
    قند سیستم ایمنی بدن را ضعیف می‌کند
 
خوردن زیاد قند سیستم ایمنی بدن را در مبارزه با عوامل بیماری‌زا ضعیف می‌کند. اندکی بعد از مصرف قند، سیستم ایمنی بدن ۴۰ درصد ضعیف می‌شود گذشته از این، قند ویتامین Cیعنی ویتامینی که گلبول‌های سفید خون برای مبارزه با باکتری‌ها به آن نیاز دارند را از بدن می‌گیرد. قند همچنین احتمال بروز عفونت را در بدن افزایش می‌دهد.                                       
    قند خطر ابتلا به سرطان را بالا می‌برد
 
سلول‌های توموری برای تکثیر به قند زیادی نیاز دارند. یک تیم بین‌المللی دانشمندان در دانشگاه پزشکی هاروارد تحت نظارت پروفسور لوئیس کنتلی مشغول تحقیق در این زمینه است که قند چه نقشی در شکل‌گیری سلول‌های سرطانی دارد. کنتلی احتمال می‌دهد که در بسیاری از موارد، استفاده‌ی زیاد از قند باعث سرطان می‌شود. او توصیه می‌کند که مصرف قند و شکر تا حد ممکن کم شود.                                                                                        
    قند باعث پیری زودرس می‌شود
 
دلیل این که قند باعث پیری زودرس می‌شود، در گلیکاسیون یا واکنش غیرآنزیمی قندها با پروتئین‌ها نهفته است. نتیجه آنکه مولکول‌های قند به رشته‌های کلاژن (فراوانترین پروتئین بدن) می‌چسبند و موجب سفت شدن بافت این رشته‌ها می‌شوند. به این ترتیب رشته‌های کلاژن قابلیت ارتجاعی خود را از دست می‌دهند. این وضعیت موجب می‌شود تا انتقال مواد سمی با اختلال انجام گیرد و پیر شدن سلول‌ها سرعت بیشتری بیابد.                     
    
قند انسان را تهاجمی می‌کند
 
آن‌هایی که بیش از اندازه شکر و قند مصرف می‌کنند، گرایش زیادی به رفتارهای تهاجمی دارند. مشخص شده است که قند در بروز اختلال کم‌توجهی− بیش‌فعالی (ADHD) در کودکان نیز تاثیر دارد. چنانچه مصرف قند و شکر در کودکان بالا باشد، آنها با مشکل عدم تمرکز روبرو خواهند شد.  
                                                                                          
    قند خطر ابتلا به آلزایمر را نیز بالا می‌برد
 
تحقیقات نشان می‌دهند که استفاده زیاد از قند و شکر خطر ابتلا به آلزایمر را نیز افزایش می‌دهد. یک تحقیق در سال ۲۰۱۳ نشان داد که مقاومت به انسولین و بالا بودن قند خون (عوارض جانبی معمول دیابت) ارتباط مستقیمی با افزایش خطر ابتلا به بیماری‌های عصبی از جمله آلزایمر دارد.                                                                                                            
منبع: دویچه وله

 





از دوستان گرامی بابت کمک مالی سپاسگزاریم
            دکتر آشور مرادخان               100 دلار
            دکتر نینوس اوراهیم               50،000 تومان
            خانم آنیز اوراهیم                        "
            خانم بریتا ورطنیان                      "
            انجمن اشوری‌های تهران               1،000،000 تومان
 
اخبار آشوری


 زنان آشوری (سریانی) ساکن حسکه سوریه اخیرأ کلاسهایی برای آموزش زبان مادری برپا نموده‌اند. تا پیش از بحران سوریه، مسیحیان آشوری اجازه آموزش زبان مادری خود را نداشتند اما اکنون جامعه سریانی سوریه با برپایی یک مرکز فرهنگی به نام مرکز اورهای در شهرحسکه اقدام به برپایی کلاس‌های آموزش زبان آشوری نموده است و از این طریق سعی در احیا زبان مادری دارد. بنا بر اظهارات جان ملفون که مدیر مرکز فرهنگی مذکور می‌باشد، این مرکز مسئولیت تربیت آموزگاران متخصص در زبان آشوری (سریانی) را بر عهده دارد تا آنها توانایی آموزش موضوعات گوناگون به زبان آشوری را کسب کنند. لورن افرام از آموزگاران مرکز اورهای اظهار داشته‌است که آنها اولین دوره‌ی زبان آشوری (سریانی) را در یک سطح بنیادی آغاز نموده‌اند تا به دانش‌آموزان خود اصول سریانی محاوره‌ای و نوشتاری را بیاموزند. میرنا صلیبا از دانش آموزان این مرکز عقیده دارد که آموختن زبان مادری به آنها کمک خواهد نمود تا فرهنگ و تاریخ خود را بهتر بشناسند و بتوانند این دانش را به فرزندان خود منتقل کنند.







                    
در روز 18 ماه ژوئن 2016 بنای یادبود قریانیان آشوری نسل‌کشی ترکیه در لوکارنو سویس برپا شد. این بنا سیزدهمین بنای یادبودی است که توسط آشوری‌ها در سراسر جهان برپا می‌گردد. در مراسم رونمایی این بنا آقای صبری آتمان، ریاست مرکز تحقیقات نسل‌کشی آشور‌ی‌ها اظهار نمود که "این نسل‌کشی واقعه‌ای است که بازماندگان، آن را هرگز فراموش نخواهند کرد. زخم‌های این نسل‌کشی هنوز شفا نیافته‌اند. ترکیه و متحدان آن از طوایف کرد، نه تنها باید این جنایتی را که مرتکب شده‌اند مورد شناسایی قرار دهند بلکه به بازماندگان آن به خاطر دردها و رنج‌هایی که متحمل شده‌اند غرامت بپردازند






 
 در روز 18 ماه ژوئن 2016 بنای یادبود قربانیان آشوری نسل‌کشی ترکیه طی جنگ جهانی اول درقمیشلی سوریه برپا شد















 
 جامعه‌ی آشوری اخیرأ یکی از قهرمانان خود را از دست داد. باسیل تیلیا اکد در سال 1996
در تل شامیرام از روستاهای منطقه‌ی خابور در حسکه‌ی سوریه به دنیا آمد. بعد از حملات داعش به سوریه،  به مبارزان آشوری پیوست و برای حفظ خانواده، مردم و سرزمین خود جنگید. وی در عراق  درکوه‌های سنجار جنگید. در
 
او در سال 2014 با ثمر جورج پیوند زناشویی بست و سپس به جبهه بازگشت و در حسکه به همراه  همسنگران آشوری خود در شورای نظامی سریانی شجاعانه جنگید و سرانجام روز 27 آگوست 2016 جان خود را در راه آزادی از دست داد. او همسر باردار و فرزند نادیه اش را به همراه خانواه و همه آشوریان در غم و حسرت باقی گذاشت . 

همه‌ افراد خانواده‌ی او در خابور به اسارت داعش درآمده بودند که پس از تلاش‌های بسیار، به همراه بقیه‌ آشوری‌ها به مرور آزاد شدند. خواهر او مریم آخرین فرد خانواده بود که چند ماه پیش آزاد شد
 














 {{{{{{{{{{{{{{{{{{{{{{{{{{{{{{{{{{{{{



پس از گذشت چندین سال از درگذشت استاد نمرود سیمونو، خانواده‌ی آن مرحوم زندگی‌نامه‌ وی را تهیه و به صورت کتابی به نام یادبود‌های سیمونویی (Akhari Simonaii) به زبان آشوری به چاپ رساندند. کتاب شامل مقالات و سخن‌رانی‌های استاد سیمونو در رابطه با بزرگ‌داشت و یادبود مشاهیر آشوری و هم‌چنین دست‌نوشته‌های مقالات فرهنگی در رابطه با موضوعات مختلف که تا کنون منتشر نشده است می‌باشد. اکنون نسخه‌ی تکمیل شده‌ی این کتاب تجدید چاپ شد‌ه ‌است. این مهم با همکاری خانواده‌ی استاد سیمونو و به همت کشیش نینوس مقدس‌نیا به انجام رسیده است. علاقه‌مندان به ادبیات آشوری می‌توانند جهت تهیه‌ کتاب ازطریق نشانی زیر اقدام نمایند.

P.o.Box: 14395 – 569

Tehran – Iran







                                 ==================================


انجمن بانوان آشوری شامیرام
شماره 29 تابستان 1395
ص.پ:156/14556