Email: shamiram5@gmail.com

انجمeEmail: shamiram5@gmail.com
ن زنان آشوری -Emai تهران - ایران

Wednesday, October 1, 2014



تهیه و تنظیم از شامیرام داودپوریان



      ژورژ رو (George Roux) پزشکی بین النهرین را به سه علت در خور مطالعه ویژه می داند: کاملأ مستند بوده، بی اندازه جالب می باشد و اغلب بد فهمیده شده است. مردم بین النهرین بر این باور بوده اند که بیماری مجازاتی است که خدایان به خاطر گناهانی که انسان مرتکب شده بر او نازل می کنند. در باور مردم بین النهرین گناه  نه تنها شامل جنایات و لغزش های اخلاقی می شود بلکه گناهان کوچک و غفلت در انجام تکالیف مذهبی یا نقض غیر عمدی بعضی منهیات را نیز شامل می گردد. به عقیده آنها خدایانی که رنجیده اند می توانند به طور مستقیم ضربه بزنند.                                   

    در مجموعه قوانین حمورابی قید شده است که هر کس " میله های مرزی بابل را جابجا کند" یا معاهده های سیاسی خاور نزدیک باستان را دستکاری کند"،  دچار بیماری های دردناک خواهد شد"؛ و پزشکان دست خدایان گوناگون را در علائم بیماری که در بیماران پدیدار می شود تشخیص می دادند. همچنین خدایان می توانستند به شیاطین اجازه بدهند که شخص بیمار را تصاحب کند و هر یک از شیاطین به میل خود به بخشی از بدن بیمار حمله ور می شد. یا می توانستند بگذارند که مرد یا زنی قربانی طلسم و جادوی یک جادوگر یا ساحره شوند. در این موارد از کاهن "بارو" یا غیب گو تقاضا می شد با هر شیوه ای که می داند  گناه پنهانی را که موجب خشم خدایان شده است بیابد و کاهن "آشیپو" مأمور بود با اجرای مراسم خاص و خواندن وردها،  شیطان را از جسم بیمار خارج سازد و خدایان در اثر دعاهایی که خوانده و قربانی هایی که تقدیم می شد تسکین می یافتند                                                                                                                                                                                     

  در بین النهرین علت بیماریها به خدایان یا دیوان نسبت داده می شد. دیوان مجریان خدایان در به کیفر رساندن گناهکاران در زمین محسوب می شدند. این کیفرها همان بیماریها بودند. این کیفرها که در قالب بیماری از سوی خدایان مشخص می شدند گاه با نام آنها عجین بودند مثل" دست خدا"، "دست ایشتار"، " دست شمش (بلک و گرین، 1383، 114). حتی داروهای در نظر گرفته شده از سوی درمانگران، اسامی خدایان را بر خود داشتند مانند " داروی شَمَش" (بلک وگرین، 115). ظاهرأ بین بیماری های جسمانی و روانی تفکیکی قائل بوده اند  و این دومی را بیشتر ناشی از عملکرد دیوان یا سحر و جادو می دانستند، پس تفاوتی بین  بیماری ها با منشأ ایزدی یا شیطانی و بیماری ها در شرایط طبیعی قائل بودند، هر چند عوامل آنها ناشناخته بود.                                                                                                                                                            
در مورد خون دماغ... مرهم به کار برده نمی شود؛ چون اگر مرهم را جلو بینی بیمار بگذارند راه نفس کشیدن را مسدود می کند و خون به درون حلق بیمار می ریزد. باید بینی تا ته  بسته شود  تا راه ورود هوا بسته شود، در این صورت خون ریزی قطع خواهد شد".                                                                                                                                                  
  پزشکان امروزی حتی یک کلمه از این دستورالعمل را نمی توانند تغییر دهند. یک متن شگفت انگیز دیگر ثابت می کند که برخلاف اعتقاد عمومی، مردم بین النهرین از بهداشت و جلوگیری از شیوع بیماری اطلاع داشته اند. زیمری ـ لیم پادشاه ماری که در حدود 1780 سال قبل از میلاد می زیسته به همسرش شیبو چنین می نویسد: "شنیده ام که خانم نِنام  بیمار شده است. او تماس زیادی با افراد کاخ دارد. با بسیاری از بانوان در خانه اش دیدار می کند. اکنون دستور اکید بدهید که هیچ کس از جامی که او می نوشد چیزی ننوشد و در جایی که او می نشیند ننشیند و در بستری که او می خوابد نخوابد. از این پس وی نباید بانوان دربار را در خانه اش بپذیرد، چون بیماری او مسری است  .                                                                                      به احتمال بسیار پزشکان سومری از طریق دوره های تجربی و تئوریک کسب تجربه می کردند. هیچ  شواهدی از وردهای جادویی و طلسم که یکی از اجزاء  متون دوران متأخر می باشد، دیده نمی شود. به عنوان مثال در تعدادی از نسخه های سومری پس از توصیه به معاینه بیمار از پزشک خواسته می شود که اندام آسیب دیده را با محلولی که از قبل تهیه شده بشوید. سپس بلافاصله آن عضو را با موادی که حاوی خاکستر سوخته  است بپوشاند  
                                                             
داروهایی که توسط پزشکان نیپور تجویز می شد شامل  ضمادها، داروهای خوراکی و محلول ها می شد. پزشکان سومری از داروهایی با منشأ گیاهی، حیوانی و معدنی استفاده می کردند. مواد معدنی مورد استفاده آنها نمک، قیر طبیعی رودخانه و روغن خام بود. مواد حیوانی شامل پشم، شیر، لاک لاکپشت و آب مار بود. اما مانند اخلاف مدرن خود، بیشترین داروهای آنها از گیاهان تهیه می شد که اغلب از آویشن، خردل، درخت آلو، گلابی، انجیر، بید، شاه درخت، کاج و موادی مانند آب جو، شراب و روغن گیاهی منشأ داشتند                                                                                                                                  
یک نسخه از نیپور شامل دستور زیر می باشد: "شاخه های گیاه  خار و دانه های دوآشبور را بسایید. روی آن آب جو رقیق بریزید، با روغن گیاهی مالش دهید و خمیر حاصل را روی محل آسیب دیده محکم   ببندید . در یـک نسخه دیگر چنین نوشته شده اسـت:" گِل رودخانه را بسایید، با آب رقیق کنید روغن خام مالش دهید و به صورت ضماد ببندید.                                        
   نسخه سوم شامل دستور زیر می باشد: "ریشه های درخت؟ و قیر طبیعی خشک رودخانه را بسایید، روی آن آب جو بریزید، با روغن مالش دهید و به صورت ضماد ببندید  . اما قدیمی ترین نسخه پزشکی جهان که قدمت 4000 ساله دارد یعنی متعلق به 2100 سال پیش از میلاد می باشد، در سال 1930 در خرابه های شهر نیپور عراق کشف شده و هم اکنون در موزه دانشگاه پنسیلوانیا نگهداری می شود.متن نسخه از این قرار است:                                                                                        
درخت گلابی سفید و ریشه گیاه ماه را بسایید، در آب جو حل کنید، بگذارید مرد (بیمار)آن را بنوشد.بذر گیاه درودگر، صمغ مارکازی و آویشن را بسایید، در آب جو حل کنید، بگذارید مرد (بیمار)ان را بنوشد  

                                                        

یک نسخه آشوری به خط میخی


                                                   منابع :  1 بین النهرین باستان نوشته ژورژ رو 
2  مجله دارو و درمان شماره 82 اردیبهشت 1389 ص 82
3 اینترنت 

Tuesday, September 30, 2014


   گاو بالدار که در اکدی لَمَسو (Lamassu) نام دارد، یک خدای محافظ آشوری است که غالبأ با بدن یک گاو یا شیر و سر انسان نمایش داده شده است. البته در بعضی از نوشته ها به صورت یک خدای مونث رسم شده است. گاو بالدار دارای نام دیگری یعنی شیدو (Shedu) نیز بوده است. لَمَسوی مونث اپسَسو (Apsasu) نام داشت.
گاوهای بالدار آشوری مجسمه هایی از سر تاجدار یک انسان هستند که از سنگ آهک تراشیده اند که از حفاری های خورساباد،  نینوی و نمرود بدست آمدند. آنها نشانگر ارواح محافظ "شیدو لمسو" (Sheedu Lamassu) به معنای دورکننده شیطان بودند. نمونه هایی از این گاوهای بالدار در موزه های لندن (بریتیش میوزیوم)، موزه پاریس (لوور)، موزه ملی عراق و موزه هنر متروپولیتن نیویورک به نمایش گذاشته شده است. اولین نمونه لمسو در دوران سلطنت تیگلات پیلاسار در آشور دیده شد.
   یک لَمَسو در ورودی یک شهر قرار داده می شد به طوری که در معرض دید هر آن که وارد می شد قرار بگیرد. در نگاه از روبرو به نظر می رسد که لَمَسو ایستاده است اما از پهلو چنین حس می شود که در حال قدم زدن است و این حالت بدین منظور به وجود آمده  بود که قدرتمند به نظر برسد. در حقیقت از لَمَسو به عنوان یک سمبل قدرت استفاده می شد.
و به غیر از این، این حالتِ لَمَسو جنبه هنری نیز دارد زیرا او را از ابعاد مختلف و به صورت فعال نشان می دهد. اگر پاها به هم چسبیده باشد، از پهلو فقط یک پا دیده می شود. و این دلالت بر هوش و ابتکار آشوری ها دارد  که توانسته اند حرکت را نشان دهند. لَمَسو و شیدو ارواح محافظ مردم عادی بابل بودند که بعدها تبدیل به محافظان سلطنتی شدند. لَمَسوها بر الواح گلی حک و سپس زیر آستان خانه دفن می شدند. همین طور در ورودی بزرگ شهرها در دو طرف دروازه نصب و طوری قرار داده می شدند که نگاه هر کدام به یک طرف باشد و قدرت محافظت آن ها را القا کنند.
   این طرح نمایان گر قدرت آشور بود که به آن هوش انسان، قدرت یک گاو (یا شیر) و توانایی پرواز یک عقاب اعطا  شده است. این نمادها همواره به صورت جفت بودند و به عنوان محافظان دروازه نصب می شدند. آنها به کاخ های مهم ترین شاهان اشوری ازآشور بانی پال دوم (859 ـ 883 قبل از میلاد) تا اسرحدون (627ـ 668 قبل از میلاد)  جذابیت می بخشیدند.
    متن زیر از کاخ اسرحدون بدست آمده است:
باشد که گاو محافظ که تخت سلطنت مرا محافظت می کند، همواره نام مرا تا هنگامی که پاهایش از جای خود حرکت کند در شادی و افتخار حفظ کند...).

   بر یکی از گاوهای بالدار نوشته ای به خط میخی از سارگون دوم دیده می شود با این مضمون: "باشد که هر آن که این مخلوق دست های من را خراب کند، آشور، خدای بزرگ نام او و نسل او را از روی زمین نابود کند."

هر کدام از اجزای گاوهای بالدار از معانی خاصی برخوردار بودند که در مجموع به آنها قدرت لازم برای محافظت از شهر و ساکنانش را اعطا می کرد.
سر: سر انسان تاج دار، نمایان گر هوش است و هر مجسمه چهره یک شاه آشوری را دارد. بیشتر مجسمه های گاو بالدار یافت شده از کاخ سارگون دوم، طرح صورت وی را داشتند.

کلاه های شاخ دار: این موجودات کلاهی با دو شاخ و گاهی حتی سه شاخ به عنوان سمبل الوهیت بر سر داشتند. در دوران نو آشوری شاخ ها نمایانگر خدای آشور بودند. گاهی اوقات سه شاخ نمایشگر آشور، آنو و انلیل یعنی سه خدای بین النهرین بودند.
تاج: گاهی تاج شاهی با پرهای عقاب و گل سرخ تزئین می شد. معنای گل به طور کامل مشخص نیست. بعضی بر این عقیده هستند که سمبل خورشید است و بعضی دیگر آن را ستاره  می دانند. در آثار نو آشوری، یک گلِ تنها اغلب به عنوان تزئین کمربند مردان و موجودات خارق العاده  دیده شده است.
بال ها: آشوری های باستان به مجسمه های خود بال های قدرتمند ترین موجود آسمان یعنی


عقاب را به عنوان سمبل قدرت پادشاهی داده اند که نمایانگر حاکمیت بر قدرت هستند.
بدن: بدن گاو و گاهی نیز گوش ها ( یا بدن یک شیر با پنجه ها). علت این که چرا بدن گاو
برای این منظور در نظر گرفته شده این است که در دوران نو آشوری متأخر این حیوان در
سراسر بین النهرین شمال غربی زمانی که توسط شاهان آشوری شکار می شدند به عنــوان
یک نوع خاص باقی مانده بود. گاو وحشی باید در واقع یک جانور ترسناک  با شانه هایی به بلندی شش پا و یک جفت شاخ  بزرگ  تیز بوده باشد. در سفال های نقاشی شده اولیه، گاوها به عنوان سمبل خدای طوفان تصور شده اند. همچنین این موجودات با کمربندها یی که نمایشگر قدرت های فوق بشری آنها بود تزئین شده بودند.
پاها: اغلب گاوهای بالدار آشوری دارای پنج پا و گاهی چهار پا می باشند. نمای روبرویی این موجود به طور محکم در جای خود ایستاده است و از پهلو به نظر می رسد که به جلو حرکت می کند. سر بعضی از مجسمه ها به نظر می رسد که به یک طرف چرخیده و بعضی از آنها در دست هایشان توله شیر یا آهو دارند.
   در قرن ششم قبل از میلاد ، هنگامی که کوروش دوم کشور پارس را پس از غلبه بر ماد، آشور، آسیای صغیرو بابل توسعه داد،  تصمیم گرفت تا پایتختی برای خود بنا کند. این شهر پرسپولیس نام گرفت. در بنای پرسپولیس معمارانی از تمام نقاط خاورمیانه به کار گرفته  شدند. تعدادی از آنها از آشور بودند و با خود روش هنر، معماری و میراث آشوری را آورده بودند که برای بنای پرسپولیس از آن استفاده کردند. گاوهای بالدار از این میراث به شمار می روند که نشان آشوری ـ بابلی و تأثیر آن را آشکار می کند. آنها نه تنها دانش هنری خود را به پارس ها منتقل کردند بلکه کوروش جشنواره سال نو آشوری ها را نیز اقتباس نموده  و آن را تبدیل به فرصتی برای جشن گرفتن و مورد احترام قرار گرفتن توسط مردم کرد.
                                                                            منبع: ایتنرنت
                                                      ترجمه از: شامیرام داودپوریان

   
   دوست بسیار گرامی ما خانم نینوی پطرس از اورمیه مطلبی در زمینه رفتار با کودک برای بولتن  تهیه و ارسال نموده اند که تقدیم خوانندگان گرامی می شود. از خانم پطرس بابت لطفی که به "شامیرام" دارند سپاسگزاریم و برای ایشان آرزوی سلامتی و سعادت داریم.

کودک لج باز را این گونه رام کنید

   لجاجت مسئله رایجی بوده و یکی از رایج ترین مشکلات کودکان ارجاع شده به درمانگاه روانشناسی را تشکیل می دهد. کودک پیوسته درخواستها و فرمان های والدین را نادیده می گیرد و مایل است در مقام مجادله یا سرزنش برآید و به گونه ای عمل می کند که مخالف با درخواست دیگران باشد. در کودکانی که با دیگران لجاجت می کنند علائم دیگری علاوه بر مشکل لج کردن مشاهده می شود. این علائم عبارتند از                      
پائین بودن اعتماد به نفس، تحمل کم برای ناکامی، خلق افسرده و حمله های کج خلقی    
علل لجاجت در کودکان
܀ والدین بیشتر فرمان می دهند، بیشتر می پرسند و بیشتر به کودکان اهانت می کنند. فرمان های والدین بیشتر منفی است . به صورت خشم یا اهانت توأم با نق نق صادر می شود.  
܀ معمولأ والدین این کودکان با یکدیگر اختلاف نظرهای شدیدی دارند و دائمأ در حال مجادله با یکدیگر بوده و احساسات خود را نیز به طور علنی  بروز می دهند.      
܀ بسیاری از اوقات لج بازی کودکان توسط والدین تقویت می شود و این رفتار ناخوشایند در کودک تقویت می شود.   
܀ معمولأ ناکامی نیز می تواند در کودک علت لج بازی شود. باید تلاش شود که کودکان کمتر ناکامی را تجربه کنند. در کودکانی که رشد عاطفیشان دچار تأخیر شده یا مبتلا به ناتوانی یادگیری هستند لج بازی بیشتری گزارش شده است.   
܀ در سنین نوجوانی نیز ممکن است لج کردن به عنوان تظاهری از نیاز به گسستن از والدین و برقراری هویتی مستقل مشاهده شود.  
܀ آخرین فاکتور عامل حسادت است. لجاجت کودکان بیشتر مواقع به خاطر حسادت دیده می شود. پس والدین نباید به رشد حسادت در کودک کمک کنند.    
درمان اولیه                                                                                                 
روان درمانی کودک: مشاوره مستقیم والدین در مهارت های اداره کردن اطفال    
درمانگران والدین را آموزش می دهند که چگونه رفتار لج بازی کودک را تضعیف نموده و رفتار مناسب را در وی تقویت کنند زیرا واکنش پدر و مادر در برابر لجاجت و عناد کودک در رفتار لجوجانه تأثیر دارد
܀ نادیده گرفتن و عدم توجه اطرافیان به لج بازی کودک این رفتار را در وی کاهش می دهد.
܀ هم چنین می توان  لج بازی کودک را با حذف امتیاز و پاداش که به دنبال لج بازی دریافت می کند درمان کرد.
܀ هرگز به کودکان به خاطر توقف لجبازی نباید رشوه داد.
܀ حذف پاداش به دنبال لج بازی کودک و محروم نمودن او به خاطر لج بازی شیوه خوبی است اما هیچ گاه از تنبیه برای حذف لج بازی کودک نباید استفاده کرد.  
܀ والدین باید نمونه خوبی باشند. یعنی خود هیچ گاه لج بازی نکنند. والدین آینه فرزندان خود محسوب می شوند.    


         
          از دوستان گرامی که به انجمن بانوان شامیرام کمک مالی
                             نموده اند  سپاسگزار هستیم.
              خانم بلا سیمونو                              100،000 تومان
              خانم   ناهرین یوسفی                        100،000   "
              دوستان از اورمیه                           60،000    "
             شماره حساب انجمن شامیرام جهت واریز کمک های مالی:   
               0104388182002 ، بانک ملی شعبه مفید، کد 960


 


مرحوم کاردینال مار امانوئل دلی سوم

مرحوم جورج مورحاج
///////////////////////////////////////////////

شامیرام

بولتن داخلی
انجمن بانوان آشوری شامیرام
صندوق پستی 156/14565
ܥܐܕܐ ܕܩܝܡܬܐ
ܫܡܥܘܢ ܒܝܬ ܐܝܫܘ  

                                     ( ܚܸܕܝܘܼܬܵܐ ܘܣܲܒܼܪܵܐ ܘܦܘܼܪܩܵܢܵܐ ܦܝܼܫܠܵܗܿ ܡܠܝܼܬܵܐ ܒܟܠܵܗܿ ܒܪܝܼܬܵܐ...)      
   ܛܲܟܼܣܵܐ ܕܩܝܵܡܬܵܐ ܕܐܵܦ ܐܵܕܝܼܵܐ ܦܝܵܫܵܐ ܝܠܸܗ ܢܛܝܼܪܵܐ ܒܪܵܒܵܐ ܡܕܝܼܢܵܬܸ̈ܐ ܘܡܵܬܘܵܬܸ̈ܐ؛ ܟܸܐ ܚܵܒܼܸܫ ܚܲܕ݇ ܣܲܗܡܵܐ ܒܫܸܡܵܐ ܕܚܘܼܓܵܝܵܐ ܗ.ܕ. ܚܸܓܵܐ. ܒܲܣܵܐ ܝܠܵܗܿ ܕܐ݇ܢܵܫܵܐ ܫܵܡܸܥ ܠܐܵܗܵܐ ܫܸܡܵܐ ܕܝܵܕܸܥ ܡܘܼܕܝܼ ܝܠܸܗ ܡܲܥܢܵܝܵܐ ܐܲܠܨܵܝܵܐ ܗ.ܕ. ܪܘܵܙܵܐ ܘܚܸܕܝܘܼܬܵܐ ܡܘܼܕܸܥܬܵܐ ܒܙܘܼܝܵܚܵܐ. ܐܝܼܢܵܐ ܚܸܓܵܐ ܥܒܼܝܼܪܵܐ ܒܛܲܟܼܣܵܐ ܒܸܫܩܵܠܵܐ ܝܠܸܗ ܚܲܕ݇ ܛܲܥܡܵܐ ܩܲܕܝܼܫܵܐ ܕܚܸܕܝܘܼܬܵܐ ܘܡܲܕܟܼܘܼܪܸܐ ܝܠܸܗ ܠܗܵܝ ܚܸܕܝܘܼܬܵܐ ܕܕܵܘܝܼܕ ܢܒܼܝܼܵܐ؛ ܩܲܕ݇ܡ ܩܸܒܼܘܼܬܵܐ ܕܡܵܪܝܵܐ؛ ܕܡܘܼܥܒܼܸܕܠܵܗܿ ܐܸܠܸܗ ܕܪܵܩܸܕ ܘܙܵܡܸܪ. ( ܫܩܝܼܠܬܵܐ ܡܼܢ ܡܓܼܲܠܬܵܐ ܝܲܪܚܵܝܬܵܐ ܕܡܲܪܓܵܐ ܥܸܕܬܵܢܵܝܬܵܐ ܕܩܵܬܘܿܠܝܼܩܵܝܸ̈ܐ ܐܵܬܘܼܖ̈ܵܝܸܐ ܕܐܝܼܪܵܢـ ܡܸܢܝܵܢܵܐ ܩܲܕ݇ܡܵܝܵܐـ ܫܸܢ݇ܬܵܐ1979ܦܲܐܬܵܐ4ܒܩܲܠܵܡܵܐ ܕܡܵܪܝ ܝܘܼܚܲܢܲܢ ܥܝܼܣܵܝܝܼ.)                                       
   ܥܸܐܕܵܐ ܕܩܝܵܡܬܵܐ ܕܡܵܪܲܢ ܐܵܘ ܥܸܐܕܵܐ ܓܘܼܪܵܐ ܚܲܕ݇ ܡܼܢ ܐܵܢܝܼ ܥܸܐܕܵܘܵܬܸ̈ܐ ܒܝܼܫ ܡܫܲܡܗܸ̈ܐ ܕܡܸܠܲܬܲܢ ܝܠܸܗ ܗ݇ܘܝܼܵܐ ܒܐܲܬܪܵܐ ܕܐܘܼܪܡܝܼ. ܟܸܐ ܚܵܫܒܼܲܚ: ܐܲܚܢܲܢ ܐܵܬܘܼܖ̈ܵܝܸܐ ܕܐܝܼܪܵܢ ܗ.ܕ. ܐܘܼܪܡܝܵܝܸ̈ܐ (ܗܲܟܵܪܸܐ، ܐܵܙܲܪܒܵܝܓ̰ܵܢ ܡܲܥܪܒܼܵܝܬܵܐ ܘܓܲܪܒܝܵܐ ܕܩܘܼܪܕܸܣܬܵܢ ܕܐܝܼܪܵܢ) ܕܝܼܢܵܐ ܝܗܝܼܒܼܸ̈ܐ ܩܘܼܠܵܣܵܐ ܘܪܘܵܙܵܐ ܠܗܵܢܵܐ ܥܸܐܕܵܐ: ܕܥܸܠܬܵܐ ܝܼܠܵܗܿ ܢܦܵܠܬܵܐ ܕܥܸܐܕܵܐ ܓܘܼܪܵܐ ܠܝܲܪܚܵܐ ܕܢܝܼܣܵܢ ܕܝܼܠܸܗ ܚܘܼܕܵܬܵܐ ܕܫܸܢ݇ܬܵܐ ܐܝܼܪܵܢܵܝܬܵܐ ܗ.ܕ. ܢܵܘܪܘܼܙ ܘܫܲܪܲܝܬܵܐ ܕܫܸܢ݇ܬܵܐ ܚܲܕ݇ܬܬܵܐ ܕܐܵܬܘܼܖ̈ܵܝܸܐ (ܚܲܕ݇ ܒܢܝܼܣܵܢܐܝܼܬܵܐ ܐܸܢ ܥܵܒܼܪܲܚ ܡܼܢ ܣܘܼܟܵܠܸ̈ܐ ܕܐܵܗܵܐ ܥܸܐܕܵܐ ܡܵܨܲܚ ܟܵܠܲܚ ܒܩܸܢܛܪܘܿܢ ܕܡܕܝܼܢ݇ܬܵܐ ܕܐܘܼܪܡܝܼ ܘܦܲܟܪܲܚ ܠܙܘܼܝܵܚܵܐ ܕܗܵܢܵܐ ܥܸܐܕܵܐ ܒܸܕ ܚܵܙܲܚ ܚܲܕ݇ ܫܘܼܦܪܵܐ ܘܚܕܵܐ ܐܵܬܘܼܖ̈ܵܝܸܐ ܕܐܘܼܪܡܝܼ ܟܠܵܢܵܐܝܼܬ ܕܠܵܐ ܦܲܟܲܪܬܵܐ ܕܥܲܠ ܗܲܝܡܵܢܘܼܬܲܝܗܝ ܬܵܘܕܝܼܬܵܢܵܝܬܵܐ ܟܸܐ ܫܲܪܝܼ ܠܸܗ ܥܸܐܕܵܐ ܡܼܢ ܡܗܘܿܪܸܫܵܐ ܕܥܪܵܒܼܬܵܐ (ܥܪܘܼܒܼܬܵܐ) ܕܚܲܫܵܐ ܗ.ܕ. ܩܵܝܕܲܡܬܵܐ ܓ̰ܲܠܕܸܐ ܟܸܐ ܩܵܝܡܝܼ ܘܟܠ ܚܲܕ݇ ܟܸܐ ܫܵܩܸܠ ܒܸܣܡܵܐ ܘܟܸܐ ܐܵܣܸܩ ܥܲܠ ܩܲܒܼܖ̈ܵܘܵܬܸܐ ܕܐ݇ܢܵܫ̈ܘܼܗܝ ܕܡܲܩܪܸܒܼ ܨܠܵܘܵܬܸ̈ܐ ܘܬܲܢܬܸܢ ܒܸܣܡܵܐ ܥܲܠܲܝܗܝ  ܐܵܦܸܢ ܕܗܵܘܝܼ ܫܘܼܢܝܸ̈ܐ ܙܵܘܕܵܐ ܡܼܢ ܚܲܡܫܝܼܢ ܫܸܢܸ̈ܐ ܙܸܐ. ܟܵܘܸܬܪܵܐ ܟܸܐ ܕܵܝܪܝܼ ܡܼܢ ܕܸܫܬܵܐ ܟܲܕ ܪܵܒܵܐ ܡܸܢܲܝܗܝ ܒܸܕ ܗܵܘܝܼ ܡܸܠܝܸ̈ܐ ܠܟܝܼܣܵܬܲܝܗܝ ܡܼܢ ܥܸܩܪܵܐ ܕܦܘܿܬܵܐ ܩܵܐ ܡܲܣܡܲܩܬܵܐ ܕܒܸܥܸ̈ܐ ܕܥܸܐܕܵܐ. ܡܼܢ ܩܲܕ݇ܡ ܗܵܕܵܟܼ ܟܠܵܝ ܐܵܢܝܼ ܒܵܬܸ̈ܐ ܕܗ݇ܘܝܼܵܝ ܠܸܗ ܥܲܢܝܼܕܸ̈ܐ ܡܼܢ ܒܵܬ݇ܪ ܥܸܐܕܵܐ ܕܲܥܒܼܲܪ، ܟܸܐ ܝܵܗܒܼܝܼ ܡܲܚܒܲܪܬܵܐ ܠܥܘܼܡܖ̈ܵܢܸܐ ܕܒܸܕ ܩܲܒܠܝܼ ܐ݇ܢܵܫܸ̈ܐ ܩܵܐ ܒܲܣܲܡܬܵܐ ܕܪܸܫܵܐ. ܟܠܲܝܗܝ ܐܲܢܸ̈ܐ ܫܸܡܵܢܸ̈ܐ ܟܸܐ ܦܵܝܫܝܼ ܣܕܝܼܖܸ̈ܐ ܥܲܠ ܘܲܪܵܩܵܐ ܘܡܸܚܝܸ̈ܐ ܥܲܠ ܓܘܼܕܵܐ ܕܬܲܪܥܵܐ ܕܥܘܼܡܖ̈ܵܢܸܐ. ܐ݇ܢܵܫܸ̈ܐ ܒܩܪܵܝܬܲܝܗܝ ܟܸܐ ܡܲܢܗܸܪܝܼ ܠܗ݇ܘܿܢ ܘܒܵܬ݇ܪ ܟܵܘܸܬܪܵܐ ܕܥܪܵܒܼܬܵܐ ܕܚܲܫܵܐ، ܒܓ̰ܲܪܓܵܐ ܟܸܐ ܚܵܕܪܝܼ ܠܗ݇ܘܿܢ ܐܵܢܝܼ ܒܵܬܘܵܬܸ̈ܐ ܕܡܵܪܵܐ ܕܡܵܘܬܵܢܵܐ؛ ܕܵܐܟܼܝܼ ܕܟܸܐ ܡܲܓܪܸܫܵܐ ܐܵܗܵܐ ܬܦܵܩܬܵܐ ܩܵܐ ܗܲܠ ܟܡܵܐ ܕܥܵܒܼܪܵܐ ܡܼܢ ܠܲܝܠܸܐ ܝܵܘܡܵܐ ܕܫܲܒܬܵܐ ܕܥܸܐܕܵܐ ܟܠܲܝܗܝ ܥܘܼܡܖ̈ܵܢܸܐ ܟܸܐ ܗܵܘܝܼ ܠܗ݇ܘܿܢ ܛܲܟܼܣܵܐ ܕܐ݇ܖ̈ܵܙܸܐ ܘܥܲܠܡܵܐ ܨܝܼܡܵܐ ܩܵܐ ܗܲܠ ܣܵܥܲܬ ܥܸܣܪܵܐ ܕܪܲܡܫܵܐ ܟܸܐ ܗܵܘܸܐ ܒܸܨܠܘܼܬܵܐ ܘܬܝܵܒܼܘܼܬܵܐ ܘܗܲܕܲܪܬܵܐ ܕܓܵܢܵܐ ܩܵܐ ܝܵܘܡܵܐ ܕܩܝܵܡܬܵܐ. ܒܖ̈ܲܡܫܵܢܸܐ ܕܫܲܒܬܵܐ ܒܢܵܬܸ̈ܐ ܥܲܡ ܝܸܡܵܬܲܝܗܝ ܘܟܵܠܵܬܸ̈ܐ ܟܸܐ ܗܵܘܝܼ ܒܠܝܼܓܸ̈ܐ ܒܒܲܫܲܠܬܵܐ ܕܩܘܼܣܖ̈ܵܬܸܐ ܕܡܸܐܟܼܘܼܠܬܵܐ، ܬܲܪܲܨܬܵܐ ܘܝܦܵܝܬܵܐ ܕܟܲܝܟܸ̈ܐ ܦܲܛܝܼܖܸ̈ܐ ܘܟܵܕܸ̈ܐ، ܡܲܬܲܒܼܬܵܐ ܕܗܲܪܝܼܣܵܐ ܘܡܲܣܡܲܩܬܵܐ ܕܒܸܥܸ̈ܐ ܥܲܡ ܩܲܖ̈ܩܲܙܝܵܬܸܐ، ܚܲܡܖ̈ܵܢܲܝܗܝ ܘܥܲܖ̈ܲܩܲܝܗܝ ܘܐܲܖ̈ܣܵܢܲܝܗܝ (ܒܝܼܪܲܝܗܝ) ܕܝܼܢܵܐ ܒܓܵܢܲܝܗܝ ܡܘܼܚܡܝܼܝܲܗܝ؛ ܩܲܕ ܡܲܫܬܝܼ ܠܗ݇ܘܿܢ ܒܣܲܚܒܸܖ̈ܵܢܲܝܗܝ. ܒܪܵܒܵܐ ܒܵܬܸ̈ܐ ܕܒܲܨܲܪ ܢܸܩܒܼܸ̈ܐ ܗ.ܕ. ܕܠܵܐ ܗܲܝܸܪܵܢܬܵܐ ܕܡܵܪܬܵܐ ܕܒܲܝܬܵܐ، ܐܲܢܸܐ ܩܲܖ̈ܩܲܙܝܵܬܸܐ ܘܗܲܕܲܖ̈ܝܵܬܸܐ ܟܸܐ ܡܲܓܪܸܫܝܼ ܗܲܠ ܦܪܵܕܬܵܐ ܕܕܸܢܚܵܐ ܣܸܩܠܸ̈ܐ ܘܣܲܩܲܠܝܵܬܸ̈ܐ ܕܓ̰ܘܼܠܲܝܗܝ ܘܒܲܝܬܲܝܗܝ. ܐܘܼܖ̈ܙܵܢܸܐ ܕܒܲܝܬܵܐ ܙܸܐ ܟܸܐ ܗܲܕܪܝܼ ܠܗ݇ܘܿܢ ܝܵܘܡܵܐ ܕܚܲܕ݇ܒܫܲܒܵܐ ܙܸܓܵܐ ܕܥܘܼܡܖ̈ܵܢܸܐ ܟܸܐ ܙܲܢܓܸܪ ܗܵܐ ܡܼܢ ܦܘܼܡܵܐ ܕܡܗܘܿܪܸܫܵܐ ܟܡܵܐ ܐ݇ܖ̈ܵܙܸܐ ܒܵܬ݇ܪ ܚܕܵܕܸܐ ܟܸܐ ܫܲܪܝܼ ܘܚܵܬܡܝܼ. ܐ݇ܖ̈ܵܙܸܐ ܖ̈ܲܒܸܐ ܟܸܐ ܫܲܪܝܼ ܒܫܵܥܬܵܐ (ܣܵܥܲܬ) ܕܥܸܣܪܵܐ ܕܡܗܘܿܪܸܫܵܐ؛ ܟܠ ܚܲܕ݇ ܟܸܐ ܐܵܙܸܠ ܠܚܲܕ݇ ܥܘܼܡܪܵܐ (ܕܓܵܢܸܗ). ܛܲܟܼܣܵܐ ܕܐ݇ܪܵܙܵܐ ܕܥܸܕܵܬܸ̈ܐ ܕܡܲܕܢܚܵܐ ܘܚܸܠܡܲܬܸ̈ܐ ܕܥܘܼܡܖ̈ܵܢܸܐ ܠܘܼܬܵܝܖ̈ܵܝܸܐ ܟܸܐ ܗܵܘܝܼ ܪܵܒܵܐ ܒܲܣܝܼܡܸ̈ܐ ܒܙܡܵܖܸ̈ܐ ܘܩܝܼܢܵܬܸ̈ܐ ܡܙܝܼܓܼ̈ܐ ܒܩܵܠܵܐ ܗܲܢܝܼܵܐܐ ܕܩܝܼܛܵܖܸ̈ܐ ܘܐܘܿܖ̈ܓܸܐ؛ ܘܟܸܐ ܝܵܪܟܼܝܼ ܗܲܠ ܫܵܥܬܵܐ ܬܪܸܥܣܲܪ ܝܲܢ ܚܲܕ݇ ܒܵܬ݇ܪ ܟܵܘܸܬܪܵܐ. ܡܼܢ ܒܵܬ݇ܪ ܚܸܠܡܲܬܸ̈ܐ ܕܨܠܘܿܬܵܐ ܓܲܡܵܥܲܬ ܒܚܲܕ݇ ܪܸܐܙܵܐ ܠܵܚܘܿܡܵܐ ܟܸܐ ܦܵܠܛܵܐ ܡܼܢ ܥܘܼܡܪܵܐ ܘܟܸܐ ܨܵܠܝܵܐ ܠܕܵܖ̈ܵܬܸܐ ܓܘܼܖܸ̈ܐ ܕܥܘܼܡܖ̈ܵܢܸܐ. ܐܝܼܬܵܐ ܠܲܐܟܼܵܐ ܐ݇ܢܵܫܸ̈ܐ ܟܸܐ ܒܲܪܟܼܝܼ ܥܸܐܕܵܐ ܕܚܕܵܕܸܐ ܒܚܘܼܒܵܐ، ܐܝܼܩܵܪܵܐ ܘܡܲܢܫܘܼܩܬܵܐ.                                                

   

   ܟܠ ܒܲܝܬܵܐ ܟܸܐ ܗܵܘܸܐ ܗܕܝܼܪܵܐ ܡܼܢ ܩܲܕ݇ܡ ܗܵܕܵܟܼ ܩܵܐ ܡܲܫܪܵܝܬܵܐ ܕܚܸܙܡܸ̈ܐ ܘܚܝܵܢܸ̈ܐ ܪܵܒܵܐ ܩܘܼܪܒܵܐ ܕܓܵܢܲܝܗܝ ܐܲܝܟܼ ܝܵܠܸ̈ܐ ܠܟܸܣ ܐܵܒܼܵܗܲܝܗܝ؛ ܐܵܘ ܣܵܒܼܸ̈ܐ ܠܟܸܣ ܝܵܠܲܝ̈ܗܝ؛ ܐܵܘ ܚܵܠܸ̈ܐ ܚܲܠܬܵܘܵܬܸ̈ܐ؛ ܚܵܬܘܵܬܸ̈ܐ ܐܲܚܘܿܢܘܵܬܸ̈ܐ. ܒܕܐܵܗܵܐ ܪܸܐܙܵܐ ܟܠ ܒܲܝܬܵܐ ܟܸܐ ܗܵܘܸܐ ܠܸܗ ܐܲܖ̈ܚܸܐ ܩܵܐ ܟܵܘܸܬܪܵܐ ܕܥܸܐܕܵܐ ܓܘܼܪܵܐ ܕܠܵܐ ܫܢܘܼܙܝܵܐ.                                                                        

ܡܼܢ ܫܵܥܬܵܐ ܐܲܪܒܥܵܐ ܒܵܬ݇ܪ ܟܵܘܸܬܪܵܐ ܥܲܠܡܵܐ ܣܩܝܼܠܵܐ ܥܲܡ ܒܢܲܝ̈ ܒܲܝܬܲܝܗܝ ܟܸܐ ܐܵܙܠ݇ܝܼ ܩܵܐ ܒܲܪܲܟܼܬܵܐ ܕܥܸܐܕܵܐ ܕܐܲܒܘܿܢܘܿܬܵܐ (ܐ)؛ ܘܒܵܬ݇ܪ ܗܵܕܵܐ ܠܐܝܼܕܵܐ ܕܟܵܗܢܸ̈ܐ ܕܟܠܲܝܗܝ ܥܸܕܵܬܸ̈ܐ. ܥܕܵܢܵܐ ܟܸܐ ܦܵܝܫܵܐ ܡܘܼܪܝܸܙܬܵܐ ܡܼܢ ܩܲܕ݇ܡ ܗܵܕܵܐ ܐܝܼܢܵܐ ܐܵܕܝܼܵܐ ܟܠ ܫܸܢ݇ܬܵܐ ܚܲܕ݇ ܡܼܢ ܥܸܕܵܬܸ̈ܐ ܒܢܵܘܒܵܐ ܟܸܐ ܡܲܫܪܝܼܵܐ ܠܵܗܿ ܓ̰ܲܡܵܥܲܬ ܩܵܐ ܒܲܪܲܟܼܬܵܐ ܕܥܸܐܕܵܐ ܕܥܲܠܠܵܢܸ̈ܐ (ܒ). ܐܵܗܵܐ ܗ݇ܘܝܼܬܵܐ ܝܠܵܗܿ ܪܵܒܵܐ ܠܵܚܘܿܡܬܵܐ ܕܐܝܼܬ ܠܵܗܿ ܣܘܼܟܵܠܵܐ ܕܣܲܙܓܲܪܬܵܐ ܘܥܵܠܡܵܐ ܒܝܼܫ ܙܵܘܕܵܐ ܒܸܗ݇ܘܵܝܸܗ ܝܠܸܗ ܥܕܵܢܵܐ ܩܵܐ ܚܙܵܝܬܵܐ ܕܚܕܵܕܸܐ. ܐܝܼܢܵܐ ܝܵܠܸ̈ܐ ܘܒܢܵܬܸ̈ܐ ܟܠܵܢܵܐܝܼܬ ܟܸܐ ܓ̰ܵܡܥܝܼ ܒܕܵܪܬܵܐ ܓܘܼܪܬܵܐ ܕܡܵܪ݇ܬܝ ܡܲܪܝܲܡ. ܬܵܡܵܐ ܟܸܐ ܛܲܐܠܝܼ، ܪܵܩܕܝܼ، ܫܵܘܪܝܼ، ܚܵܕܪܝܼ ܘܚܵܙܝܼ ܐܘܼܕܵܠܸܐ؛ ܘܟܸܐ ܡܲܫ݇ܟ̰ܚܝܼ ܙܵܘܓܵܐ ܕܚܲܝܸ̈ܐ. ܡܼܢ ܝܵܘܡܵܐ ܕܚܲܕ݇ܒܫܲܒܵܐ ܕܥܸܐܕܵܐ ܐܵܬܘܼܖ̈ܵܝܸܐ ܥܲܡܖ̈ܵܢܸܐ ܕܣܲܗܡܵܐ ܡܲܥܪܒܼܵܝܵܐ ܕܡܕܝܼܢ݇ܬܵܐ ܗ.ܕ. ܡܼܢ ܥܵܠܘܿܠܵܐ ܕܡܵܘܬܒܼܵܐ  (ܫܒܼܝܼܠܵܐ ܕܪܲܓ̰ܵܐܝܝܼ)، ܡܼܢ ܒܵܬ݇ܪ ܟܵܘܸܬܪܵܐ ܟܸܐ ܝܵܬܒܼܝܼ ܒܲܝܬܵܐ ܩܵܐ ܩܲܒܲܠܬܵܐ ܕܐܲܖ̈ܚܸܐ ܒܲܖ̈ܟܼܵܢܸܐ ܕܥܸܐܕܵܐ؛ ܟܲܕ ܬܲܖ̈ܥܵܢܲܝܗܝ ܦܬܝܼܚܸ̈ܐ، ܡܝܼܙܲܝ̈ܗܝ (ܦܵܬܘܿܖ̈ܲܝܗܝ) ܡܸܠܝܸ̈ܐ ܡܼܢ ܟܲܝܟܸ̈ܐ؛ ܫܝܼܖ̈ܝܼܢܝܼܓܸܐ، ܛܥܵܡܸ̈ܐ ܦܖ̈ܝܼܫܸܐ ܦܖ̈ܝܼܫܸܐ، ܫܬܵܝܵܬܸ̈ܐ، ܒܸܥܸ̈ܐ ܡܘܼܣܡܸܩܸ̈ܐ ܘ...! ܒܢܲܝ̈ ܒܲܝܬܵܐ ܠܒܼܝܼܫܲܝܗܝ ܐܵܢܝܼ ܠܒܼܝܼܫܝܵܬܲܝܗܝ ܟ̰ܸܡ ܠܵܚܘܿܡܸ̈ܐ؛ ܒܚܲܕ݇ ܝܲܠܡܵܐ ܚܸܕܝܵܐ ܟܸܐ ܩܲܒܠܝܼ ܠܐܲܖ̈ܚܲܝܗܝ. ܐܵܗܵܐ ܟܸܐ ܝܵܪܟܼܵܐ ܗܲܠ ܟܡܵܐ ܥܒܼܵܪܵܐ ܡܼܢ ܦܲܠܓܵܐ ܕܠܲܝܠܸܐ ܬܠܵܬ݇ܒܫܲܒܵܐ ܕܥܸܐܕܵܐ ܡܼܢ ܥܵܠܘܿܠܵܐ ܕܐܸܡܵܡ ܚܘܼܡܲܝܢܝܼ ܗܲܠ ܡܵܘܬܒܼܵܐ ܟܸܐ ܩܲܒܠܝܼ ܠܗ݇ܘܿܢ ܐܲܖ̈ܚܲܝܗܝ ܡܼܢ ܬܠܵܬ݇ ܣܲܗܡܸ̈ܐ ܐ݇ܚܸܖ̈݇ܢܸܐ ܕܡܕܝܼܢ݇ܬܵܐ. ܐܲܪܒܲܥܒܫܲܒܵܐ ܕܥܸܐܕܵܐ ܢܵܘܒܵܐ ܝܠܸܗ ܕܒܢܲܝ̈ ܡܵܪ݇ܬܝ ܡܲܪܝܲܡ ܗ.ܕ. ܡܼܢ ܢܲܗܪܵܐ ܕܐܘܼܪܡܝܼ ܗܲܠ ܥܵܠܘܿܠܵܐ ܕܐܸܡܵܡ. ܚܲܡܫܵܒܫܲܒܵܐ ܙܸܐ ܢܵܘܒܵܐ ܕܣܲܗܡܵܐ ܡܲܕܢܚܵܝܵܐ ܕܐܘܼܪܡܝܼ ܝܠܸܗ ܗ.ܕ. ܡܼܢ ܡܲܝܕܵܢ ܕܘܲܙܝܼܪܵܒܼܵܐ ܗܲܠ ܣܸܦܬܵܐ ܡܲܕܢܚܵܝܬܵܐ ܕܢܲܗܪܵܐ ܡܼܢ ܝܵܘܡܵܐ ܕܥܪܘܼܒܼܬܵܐ ܡܼܢ ܒܵܬ݇ܪ ܛܲܟܼܣܵܐ ܕܡܲܕܖ̈ܵܫܸܐ ܕܒܸܝܬ ܩܒܼܘܼܖܸ̈ܐ ܕܟܸܐ ܗܵܘܝܵܐ ܡܗܘܿܪܸܫܵܐ؛ ܒܵܬ݇ܪ ܟܵܘܸܬܪܵܐ ܐܵܢܝܼ ܒܵܬܸ̈ܐ ܕܟܠ ܚܲܕ݇ ܡܼܢ ܐܲܪܒܥܵܐ ܣܲܗܡܸ̈ܐ ܕܝܬܝܼܒܼܸ̈ܐ ܝܢܵܐ ܡܐܘܼܕܵܠܸܐ ܩܵܐ ܩܲܒܲܠܬܵܐ ܕܐܲܖ̈ܚܸܐ؛ ܢܝܼܚܵܐ ܢܝܼܚܵܐ ܒܡܲܚܒܲܪܬܵܐ ܩܲܕ݇ܡܵܝܬܵܐ ܒܬܝܼܠܝܼܦ̰ܘܿܢ؛ ܟܸܐ ܣܲܚܒܸܪܝܼ ܠܸܚܕܵܕܸܐ. ܐܵܗܵܐ ܛܘܼܟܵܣܵܐ ܟܸܐ ܐܵܙܸܠ ܠܵܩܲܕ݇ܡܵܐ ܩܵܐ ܗܲܠ ܥܸܐܕܵܐ ܕܣܘܼܠܵܩܵܐ ܗ.ܕ. ܐܲܪܒܥܝܼܢ ܝܵܘܡܵܢܸ̈ܐ ܒܵܬ݇ܪ ܥܸܐܕܵܐ. ܐܵܗܵܐ ܗ݇ܘܵܐ ܚܕܵܐ ܡܲܚܙܵܝܬܵܐ ܡܼܢ ܛܘܼܟܵܣܵܐ ܕܥܸܐܕܵܐ ܕܩܝܵܡܬܵܐ ܕܡܵܪܲܢ ܒܡܕܝܼܢ݇ܬܵܐ ܕܐܘܼܪܡܝܼ. ܩܝܵܡܬܵܐ ܕܡܵܪܲܢ ܒܪܝܼܟܼܬܵܐ

ܢܘܗܪܐ:
ܐ ـ ܒܐܘܼܪܡܝܼ ܐܝܼܬ ܐܲܚܟ̰ܝܼ ܚܲܕ݇ ܐܲܒܘܿܢܵܐ ܕܝܼܠܸܗ ܡܲܛܪܵܢ ܕܩܵܬܘܿܠܝܼܩܵܝܸ̈ܐ ܕܐܵܕܝܼܵܐ ܝܠܸܗ ܡܵܪܝ ܬܐܘܿܡܵܐ ܡܝܼܪܵܡ.                                         
ܒ ـ ܟܠ ܫܸܢ݇ܬܵܐ ܡܲܛܪܵܢ ܥܲܡ ܟܠܵܝ ܟܵܗܢܸ̈ܐ ܕܥܸܕܬܵܐ ܕܠܵܐ ܦܘܼܪܫܘܼܢܝܵܐ ܕܗܲܝܡܵܢܘܼܬܵܝ ܟܸܐ ܓ̰ܵܡܥܝܼ ܒܚܕܵܐ ܡܼܢ ܬܵܘܵܢܸ̈ܐ ܕܥܸܕܬܵܐ ܕܡܼܢ ܩܲܕ݇ܡ ܗܵܕܵܐ ܗܵܘܝܼ ܪܫܝܼܡܘܼܗܿ ܒܸܝܠ ܓܵܢܵܝ