Email: shamiram5@gmail.com

انجمeEmail: shamiram5@gmail.com
ن زنان آشوری -Emai تهران - ایران

Monday, July 3, 2017







سناخریب (به آشوری: سین ـ آخه ـ اِریبا) برای کسب مقام پادشاهی آمادگی کامل داشت. آشور با او فرماندهی باهوش، مستعد و البته عجیب و غریب بدست آورد. وی فورأ شهر جدید دورشاروکین را ترک کرده و بمدت چند سال در شهر آشوراقامت کرد تا اینکه در 701 ق.م. نینوا را به عنوان پایتخت خود تعیین نمود.

سناخریب مشکلات قابل ملاحظه‌ای در ارتباط با بابل داشت. در 703 ق.م. ماردوک ـ اپل ـ ایدینا یک بار دیگر با کمک عیلام خود را شاه خواند و تاج‌گذاری کرد و بی‌درنگ با سایر دشمنان آشور متحد شد. بعد از 719 ق.م. هنگامی که سناخریب ارتش متحدی متشکل از بابلی‌‌ها، آرامی‌ها و عیلامی‌ها را شکست داد مجبور به عقب‌نشینی شد. شاه جدید دست‌نشانده‌ی بابل یعنی بِل ـ ایبنی (720 ـ 700 ق.م.) بود که در آشور پرورش یافته بود.

در 702 ق.م. سناخریب به غرب ایران حمله کرد. در 701 ق.م. وی مشهورترین یورش خود را بر علیه سوریه و فلسطین به منظور بدست آوردن کنترل جاده‌ی اصلی از سوریه به مصر برای آماده شدن جهت یورش بعدیش به خود مصر، براه انداخت. هنگامی که ارتش سناخریب نزدیک شد صیدون بلافاصله فرمانروای خود لولی را که دشمن آشور بود طرد کرد. سایر متحدان نیز تسلیم شدند و یا شکست خوردند.

یک ارتش مصری در اِلتِکه (یهودیه) منهزم شد. سناخریب اورشلیم را محاصره کرد و شاه آن یعنی خزقیال را نیز دعوت به تسلیم کرد اما خزقیال این دعوت را نپذیرفت. یک افسر آشوری سعی نمود تا مردم اورشلیم را بر علیه خزقیال برانگیزد اما کوشش وی ناموفق بود. با توجه به سختی محاصره‌ی یک دژکوهستانی مانند اورشلیم و همچنین اهمیت جزیی این شهر برای هدف اصلی یورش، سناخریب حمله را متوقف کرد و همراه با ارتش خود، فلسطین را ـ بخاطر یک بیماری مسری که تلفات بسیاری وارد کرده بود (عهد عتیق پادشاهان: 35: 19) ترک نمود. تلفات آشوری‌ها حدود 185000 نفر گزارش شده بود. با این حال، گزارش شده است که خزقیال حداقل یک بار به سناخریب خراج پرداخت کرده بود.

در 700 ق.م. بل ایبنی از بابل، از اتحاد با آشور کناره‌گیری کرد. سناخریب سریعأ حرکت نموده و بل ایبنی را شکست داد و بزرگ‌ترین پسر خود  یعنی آشور ـ نادین ـ شومی را به جای او قرار داد. چند سال آینده،  نسبتأ صلح‌آمیز بودند. سناخریب وقت خود را صرف آماده شدن برای یک حمله‌ی قاطع علیه عیلام کرد که یک بار دیگر توسط یاغیان بابلی حمایت شده بود. مسیر زمینی به عیلام توسط عیلامی‌ها قطع و مستحکم شده بود. سناخریب دارای کشتی‌های ساخت سوریه و نینوا بود. کشتی‌های سوری بر روی غلطک‌هایی از فرات به طرف دجله حرکت کردند. ناوگان به پایین‌دست حرکت نمود و در تالاب‌های خلیج فارس و در طول خط ساحل جنوبی عیلام کاملأ موفق بود. عیلامی‌ها حمله‌ی متقابلی را از راه زمین انجام دادند که منجر به اشغال بابل شد و پس از آن مردی را برای نشستن بر تخت سلطنت انتخاب کردند. تا 693 ق.م. آشوری‌ها موفق به جنگ برای مسیرشان به شمال نشدند. در نهایت در 689 ق.م. سناخریب انتقام خود را گرفت. بابل فتح و کاملأ نابود شد. معابد غارت و با خاک یک‌سان شدند. آب‌های کانال آراختو به طرف خرابه‌ها منحرف شدند و شهر داخلی به مدت هشت سال تقریبأ غیرمسکونی ماند. حتی برخی از آشوری‌ها نیز به خاطر این موضوع خشمگین بودند زیرا اعتقاد داشتند که خدای بابلی‌ها یعنی ماردوک باید به خاطر ویرانی معبدش و بردن تمثالش رنجیده خاطر شده باشد. ماردوک در عین حال یک خدای آشوری بود که تعدادی از آشوری‌ها در هنگام نیاز به او روی می‌آوردند.

یک یورش تبلیغاتی، سیاسی ـ دینی به راه انداخته شد تا به مردم توضیح داده شود که آنچه رخ داده بود خواسته اغلب خدایان بوده است. داستانی نوشته شده بود که در آن ماردوک به خاطر یک تخلف، اسیر شده و به محکمه آورده شده بود. تنها بخشی از تفسیر این قطعه‌ی ادبی نافرجام موجود می‌باشد و حتی حماسه‌ی بزرگ  آفرینش انوما الیش نیز تغییر یافته و در آن آشور جای ماردوک را گرفته بود. به هر حال توانایی‌های بی‌حد سناخریب هیچ حاصلی برای امپراطوری‌اش نداشت و احتمالأ او را تضعیف کرد. سرسختی این پادشاه را می‌توان در پروژه‌های ساختمانی‌ وی مشاهده کرد. برای مثال هنگامی که نینوا برای آب‌یاری احتیاج به آب داشت سناخریب مهندسانش را واداشت تا جریان آب شاخه‌ای از رود زاب بزرگ را منحرف کنند. کانال باید از دره‌ای در جَروان می‌گذشت. قناتی متشکل از حدودأ دو میلیون قطعه سنگ آهک با پنج گذرگاه سرپوشیده‌ی عظیم برفراز شاخه‌ی رود ساخته شد. بستر قنات با سیمانی که حاوی منیزیم بود مهروموم شده بود. بخش‌هایی از این قنات هنوز موجود می‌باشند. سناخریب، این موارد و سایر دستاوردهای تکنولوژیکی را با جزییات دقیق و تصاویر به رشته‌ی تحریر آورد.

سناخریب در نینوا قصری بزرگ ساخت که با نقش‌های برجسته تزیین شده بود. برخی از آنها حمل و نقل مجسمه‌های گاو بالدار عظیم‌الجثه را از طریق زمین و آب به تصویر کشیده‌اند. تعدادی از اتاق‌ها با نقش‌برجسته‌های رواییِ جنگ و فعالیت‌های ساختمانی تزیین شده بودند. پیش‌رفت‌های قابل ملاحظه‌ای در اجرای هنری، بخصوص در به تصویر کشیدن چشم‌اندازها و حیوانات به وجود آمد. تصاویر نبرد در تالاب‌ها، زندگی در اردوگاه‌های نظامی و تبعید بسیار ممتاز می‌باشند.

در 681 ق.م. شورشی به وقوع پیوست. سناخریب توسط یک یا دو تن از پسران خود در معبد نینورتا در شهر کالاخ به قتل رسید. سناخریب با این خدا و  ماردوک بسیار بد رفتار کرده بود و این واقعه در حد وسیعی به عنوان تنبیه خدایان تلقی شد. یک شورای سلطنتی با نادیده گرفتن ادعای برادران بزرگتر، اسرحدون (آشور ـ اِخا ـ ایدینا) را به عنوان جانشین سناخریب برگزید. توضیح این انتخاب بسیار مشکل می‌باشد زیرا اسرحدون برخلاف پدرشب با بابلی‌ها بسیار مهربان بود. می‌توان چنین فرض نمود که مادر پرانرژی و حیله‌گر او یعنی زاکوتا (نام دیگر وی نَقیا Naqia می‌باشد) که از اهالی سوریه یا یهودیه بود تمام نفوذ خود را به نفع او به کار برد تا شورای ملی آشور را حذف کند. این فرضیه که او در توطئه‌ی قتل پدرش شریک بوده تقریبأ وارد می‌باشد. او قادر بود تا وفاداری ارتش پدرش را در هر حدی به دست آورد. برادرانش مجبور شدند به اورارتو بگریزند. اسرحدون در سنگ‌نبشته‌های خود همواره از پدر و پدربزرگش یاد کرده است. با تفسیر نظریه‌‌ی یک شورای سلطنتی مبنی بر تخریب بابل به عنوان تنبیهی از طرف ماردوک، شاه جدید خیلی زود دستور بازسازی شهر را صادر کرد. او خود را تنها حاکم بابل نامید و از طریق سیاست‌هایش حمایت شهرهای بابل را بدست آورد.

در شروع حکومت خود، قبایل آرامی هنوز با عیلام بر علیه او متحد بودند. اما اورتاکا از عیلام (664 ـ  675 ق.م.) یک معاهده‌ی صلح با او امضا نمود و او را  برای اردوکشی به سایر نقاط آزاد گذاشت. در 679 ق.م. سناخریب یک پادگان در مرز مصر برپا کرد زیرا مصر که تحت سلطه‌ی تاهارقا (پادشاه اتیوپی) قرار داشت، در حال توطئه برای دخالت در سوریه بود. وی شورش نیروهای مرکب صیدون، تیر و سایر شهرهای سوریه را با شدت تمام سرکوب کرد. زمان حمله به مصر که از سلطه‌ی اتیوپیایی‌ها رنج می‌برد و دیگر به هیچ‌وجه یک کشور متحد نبود فرا رسیده بود. نخستین کوشش اسرحدون در 673 ـ 674 ناموفق بود. بهرحال در 671 ق.م. نیروهای او ممفیس پایتخت مصر را تصرف کردند. رایزن‌های آشوری برای کمک به شاهزادگان 22 ایالت تعیین شدند که وظیفه‌ی اصلی آنها گردآوری خراج بود.

تهدیدهای گاه‌ به گاه از مناطق مرزی کوهستان‌های شرق آناتولی و ایران به وقوع پیوست. کیمرین‌ها که توسط سکاها، به جلو رانده می‌شدند، سعی کردند تا جای پایی در سوریه و غرب ایران بدست آورند. اسرحدون با شاه سکا‌ها یعنی پارتاتوا از طریق به وصلت درآوردن دخترش با او متحد شد. در انجام این کار، او حرکت کیمریایی‌ها را بررسی کرد. با این حال، می‌توان دلهره‌های اسرحدون، استغاثه‌ها و لابه‌هایش به درگاه خدای خورشید را مشاهده کرد. اینها بیشتر از آنکه مربوط به اقدامات تهورآمیز خود وی باشند با نقشه‌های دشمنان و رعایا و قابل اطمینان بودن کارکنان دولتی و کارکنان ارتش ارتباط داشتند. کاهنه‌ی معبد ایشتار باید به طور مداوم و از طریق ندای غیبی به اسرحدون اطمینان می‌داد که "ترسان نباش". تا آنجا که دانسته شده است شاهان قبلی هیچ‌گاه احتیاجی به این نوع تشویق نداشتند.

اسرحدون در خانه به علت نفاق‌های موجود در دربار با مشکلات جدی روبرو بود. بزرگترین پسر او قبلأ مرده بود. شورای ملی به دومین پسر او یعنی شمش ـ شوم ـ اوکین که با بابلی‌ها بسیار دوست بود مشکوک بود و شاید هم او برای مقام پادشاهی نالایق تشخیص داده شده بود. در 672 ق.م. فرزند سوم اسرحدون یعنی آشور بانی‌ پال به جانشینی وی انتخاب شد و شمش ـ شوم ـ اوکین به عنوان ولی‌عهد ابقا شد. این امر باعث نفاق شدیدی شد و بعضی از مقامات ارتش نتایج فاجعه‌بار آن را پیش‌بینی نمودند. با این حال نجبای آشور، کاهنان و فرمانداران شهرها برای اصلاح  سلسله‌ی سلطنتی سوگند خوردند و حتی شاهزادگان خراج‌گزار نیز می‌بایست سوگند وفاداری به آشور بانی پال که حاوی جزئیات به همراه لعنت‌هایی بر علیه کسانی که سوگند دروغ می‌خوردند بود، یاد کنند.

یک موضوع مهم دیگر برای اسرحدون، سلامتی روبه افول او بود. او خسوف‌ها را به عنوان یک نشانه‌ی هشدار‌دهنده‌ی ویژه در نظر گرفت و به منظور جلوگیری از حمله‌ی بیماری‌های کشنده در این دوران، افرادی را برمی‌گزید که طی سه خسوف که در مدت دوازده سال سلطنت او اتفاق افتاد، به جای او بر تخت سلطنت نشستند. این شاهانِ جانشین، یا درگذشتند یا مدت کوتاهی بعد از سلطنت خود از بین رفتند. طی دوران  بیکاری خود، اسرحدون خود را "جناب دهقان" می‌نامید. این کار او به این منظور بود که خدایان نتوانند شاه حقیقی را از شاه کاذب تشخیص دهند.

اسرحدون در آشور و بابل معابد را توسعه داد. او هم‌چنین با استفاده از تصاویر سنگی تیگلات پیلاصر یک قصر در کالاخ بنا کرد. آثاری که از او ماندند در سطح آثار اجدادش یا آشور بانی پال نیستند. او در سفری به مصر برای سرکوب یک شورش از دنیا رفت.

ترجمه از انگلیسی: شامیرام داودپوریان
منبع:
The Assyrian Empire
www/anglefire.com/n/Gilgamesh/Assyria.html                        

No comments:

Post a Comment