Email: shamiram5@gmail.com

انجمeEmail: shamiram5@gmail.com
ن زنان آشوری -Emai تهران - ایران

Wednesday, June 21, 2017


سرگون دوم شاه آشور، بابل، سومر و اکد

تغییر پادشاهی در آشور باعث بروز بحران دیگری در بابل شد. یک شاهزاده‌ی آرامی از جنوب به نام ماردوک ـ اَپَل ـ ایدین (Marduk – apal – iddin)  ـ همان ماردوک بالادان در تورات ـ در سال 721 ق.م. قدرت را در بابل ضبط و با کمک هومبانی گاش (Humbani gash) از ایلام  تا 710 ق.م. حفظ کرد. نخستین کوشش سرگون برای بدست آوردن مجدد بابل ـ هنگامی که ایلام او را در 721 ق.م. شکست داد ـ ناموفق بود. طی همان سال، محاصره‌ی طولانی سامریه به پایان رسید و اعضای طبقه‌ی برتر سامریه تبعید شدند و اسرائیل تبدیل به یک ایالت کوچک آشور شد. آشوری‌ها و بابلی‌ها اکثریت جمعیت سامریه را تشکیل دادند. یهودیه از راه پرداخت خراج مستقل ماند. در 720 ق.م. سرگون قیامی را که توسط مصر حمایت می شد در سوریه سرکوب کرد. سپس او حنونا (Hanuna) از غزه و یک ارتش مصر را در مرز شکست داد. در 717 و 716 ق.م. او به شمال سوریه یورش برد و ایالت هیته رو (Hithero) از کَرکِمیش را ضمیمه‌ی قلمرو خود نمود.
او هم‌چنین برای جلوگیری از تجاوز بیشتر فریجیاس (Phrygias) تحت فرماندهی شاه میداس (Midas) که به آشوری میتا نامیده می شد، طی کوششی به سیلیسیه یا قیلیقیه (Cilicia) رفت. در سال 719 ق.م. سرگون به منظور حمایت از متحد خود یعنی ایالت مانای (Mannai) درآذربایجان به ایران حمله کرد و بخشی از مدیا یا ماد را به عنوان ایالت‌های امپراطوری ضمیمه آن کرد. به هر حال در 716 ق.م. جنگ دیگری ضروری شد. در همان زمان او مشغول آماده کردن یک حمله‌ی بزرگ بر علیه اورارتو بود. تحت رهبری ولیعهد یعنی سناخریب ارتش‌هایی از نیروهای کمکی به اورارتو که از طرف شمال هم توسط کیمری‌ها تهدید می‌شد، نفوذ کردند. نقاط قوی اورارتو باید خیلی خوب تقویت شده باشند. سرگون تلاش کرد تا مانع پیشرفت آنها به ایالت مانای و حمله به شاهزاده‌نشین ماد در سمت شرقی دریاچه‌ی ارومیه شود. در همان زمان با امید غافلگیر کردن نیروی آشوری، رازا (Rasa) از اورارتو تنگه‌ی بین دریاچه‌ی اورمیه و کوه سهند را بسته بود. با پیش‌بینی این امر، سرگون دسته‌ی کوچکی از سواره‌نظام را در یک حمله‌ی غافلگیرانه هدایت کرد که منجر به پیروزی بزرگی برای آشوریان شد. رازا فرار کرد و مرد.
آشوریان به پیش تاختند. تمام شهرها، پادگان‌ها و حتی سیستم آبیاری اورارتو را تخریب کردند. آنها توشپا (Tushpa) یعنی پایتخت را فتح نکردند اما مالکیت شهر کوهستانی موساسیر (Musasir) را بدست آوردند. خرابی‌ها بی‌حد بود. در سال‌های بعد فقط یورش‌های کوچکی به ماد و آناتولی شرقی و بر علیه اشدود  (Ashdod)در فلسطین صورت گرفت. شاه میداس از فریجیه و بعضی از شهرهای قبرس کاملأ آماده‌ی پرداخت خراج بودند.
اکنون سرگون آزاد بود تا با ماردوک ـ اپل ـ ایدین از بابل تسویه حساب کند. ماردوک ـ اپل ـ ایدین که متحدش یعنی شوتراک ـ ناخونته (Shutruk – Nakhunte) از عیلام او را ترک کرده بود بهتر آن دید که ابتدا به سرزمین بومی خود در خلیج فارس و سپس به عیلام بگریزد زیرا این  شاهزاده‌ی آرامی خود را خیلی منفور کرده بود. سرگون در میان رعایایش به عنوان آزادی بخش بابل مورد ستایش بود. او با خواسته‌های روحانیت موافقت کرد و از همان زمان اشرافیت ارمنی را خوار و خفیف کرد. او از عنوان ساده‌ی فرماندار بابل خرسند بود.
سرگون در ابتدا در کالاخ بر پا خاست اما سپس تصمیم گرفت پایتخت جدیدی در شمال نینوا بر پا کند. او شهر را دورشاروکین یعنی شهر سرگون نامید. او کاخ خود را روی یک تراس بلند در بخش شمال شرقی شهر بنا کرد. معبد خدایان اصلی در اندازه‌ی کوچک‌تر در میان یک مربع مستطیل مجلل ساخته شد که با یک دیوار ویژه احاطه شده بود. این نظم سرگون را قادر کرد که بیش از حدی که قبلأ امکان پذیر بود بر کاهنان نظارت داشته باشد.
یکی از نتایج این طراحی این بود که تصویر شاه باعث شد خدایان در مجتمع‌های بزرگ معبد به طریقی به پس زمینه رانده شوند و در نتیجه از اهمیت خدایان در مقابل شاه کاسته شد. مجسمه‌های سنگی دو گاوبالدار با سر انسان در دو کنار ورودی قرار گرفت. گاوهای بالدار  از هر چیز قابل مقایسه‌ی قبلی بزرگتر بودند. دیوارها با صحنه‌های جنگ و جشن تزئین شده بودند. مقایسه‌ای با لوح‌ سنگی خوش‌ساخت شاه بابل یعنی ماردوک نشان می‌دهد که هنرهای زیبای آشور تا حد زیادی ازهنرهای بابل جلو افتاده بودند. سرگون هیچ‌گاه پایتخت خود را تکمیل نکرد هرچند که از 713 تا 705 ق.م. ده‌ها هزار کارگر و هنرمند بر این شهر بزرگ کار می‌کردند.
در سال 705 ق.م. سرگون در یورش به شمال غربی ایران در کمین افتاد و کشته شد. جسد او دفن نشد و بر جا  ماند تا توسط پرندگان بلعیده شود. پسر سرگون یعنی سناخریب که با پدرش نزاع کرده بود تحت تأثیر کاهنان باور داشت که مرگ پدرش تنبیه خدایان به خاطر بی‌توجهی او نسبت به پایتخت‌های قدیمی بوده است.
ادامه در شماره‌ی آینده

No comments:

Post a Comment