از شور درونت
از شور درونت
آتشیست مانده پا برجای
پر سوز
پَرتُوَش تابیده بر بیکرانهای درون
آنجا که عشق و یقین را
ماًمنی هست
بدور از جهل و باورهای ناباورانه
نیست سخنی از سر دریغ
بجز اندوهِ نبودنت
چه فروتنانه زیستی
و چه بزرگوارانه، حرمت انسان را
عشق و امید را
با شکوفههای رنگینِ خیالت
بر پردۀ سپید زندگی
نقش زدی
چشم انداز غرور و سربلندی
بی تردید گفتارت
تفسیری بر حماسۀ انسان.
نیست سخنی از سرِ دریغ
کین
آتش را
سرِ فرود نیست
انکیدو
انتظار
بسانِ ریزشِ بارانِ بهاری
بر دیده گاهِ پنجره
هر روزم سرآمد
... بی تو.
باشد روزی
که تو را
دریابم، دیگر بار
به سویت آیم بی قرار
گیرمت گرم در آگوشِ دل
... ای دیرینه هم آهنگ.
انکیدو
No comments:
Post a Comment