شامیرام داودپوریان
شواهد تاریخی نشاندهندهی این امر
است که مردم بینالنهرین دوستدار موسیقی بودند و موسیقی بخش مهمی از زندگی مذهبی
و مدنی آنها را تشکیل میداده است. در حقیقت موسیقی جزء اساسی سرگرمی آن سرزمین
بوده است. در سومر تعداد بسیارزیادی از آوازها برای الهه اینانا نواخته میشد. موسیقیدانها
در مدارس ویژهای تعلیم میدیدند و همواره قشر مهمی را در خاورمیانه تشکیل میدادند.
موسیقی و رقص بخشی از جشنهای روزانه و مراسم انجام شده در معابد بود و در مراسم
ازدواج و تولد افراد خاندان سلطنتی نیز موسیقی نواخته می شد
موسیقی اغلب با آواز خوانی و رقص
همراه بود، درست همانطور که امروزه در شرق و به ویژه در سوریه دیده میشود که
رقصندگان در دو ردیف مقابل یکدیگر میرقصند، درحالی که تماشاگران با کف زدن و
هلهله کردن موسیقی را همراهی میکنند. رقصهایی هم وجود داشت که در آنها حرکات
جنگی را تقلید میکردند به عنوان مثال در بعضی از تصاویر کشف شده مردانی دیده میشوند که عصا به دست دارند و مشغول رقص
و پایکوبی هستند
از وسائل موسیقی مورد استفاده در بینالنهرین
میتوان طبلها را نام برد. این طبلها با استفاده از کندههای توخالی درختان یا
کدوی حلوایی توخالی که پوستی بر روی آنها کشیده شده بود ساخته میشدند. نام
عامیانهی طبل در سومر اوب (UB) بود و کلدانیها احتمالأ لفظ "اوپو" را برای
انواع طبل به کار میبردند. نوع کوچکتر این طبل به سومری طبِل (Tabil) نامیده میشد. نوعی طبل ویژه که شبیه ساعت شنی بود برای
مراسم مذهبی مورد استفاده قرار میگرفت که بلغ (BALAG) نام داشت. نام کلدانی و آشوری این طبل پِلاگا ܦܸܠܵܓܵܐ،Pelagga یا Balaggu بوده است که معمولأ از چوب ساخته میشد. بلغ نه تنها در
مراسم مذهبی بلکه در اعیاد هم مورد استفاده قرار میگرفت. علاوه بر آن، بلغ در دست
زنها هم مشاهده شده است و گفته شده که "لی پوشیائو" دختر بزرگ شاه
نارامسین در معبد خدای ماه در اور، نوازندهی بلغ ـ دی بوده است. از لوحههای قدیمی چنین برمیآید که
بلغ آواز را کامل میکرد و سبب میشد که آواز خواننده به همراه همسرایان موجب
تسکین اندوه شود یا اینکه "آه وسوز دل را نرم گرداند". وقتی در یک حرکت
دستهجمعی شادیبخش صدای آن شنیده میشد میتوانست "مردان شهر را آرام کرده و
به تعالی معنوی سوق دهد".
نوع دیگری از طبل دوب (Dub) بوده که در ساختمان آن مس به کار رفته بود و به همین جهت
عنوان eru را داشت که در اکدی به معنای مس می باشد. طبل دوب در
هندوستان به نام دودی (Dudi)، بودبودیکا (Budbudika)، در عربی به نام داب داب (Dubdub)، در گرجی داب دابی (Dabdabi) ، در سانسکریت به نام دون دوبی (Dundubhi) و در مجاری به نام دُب (Dob) مورد استفاده قرار گرفته است. هنگام حرکت هیئتهای رسمی، از
اوب همراه با نی مضاعف زبانهدار، دایره زنگی و دیگر طبلها استفاده میشد.
در میان اقوام کلدانی نوعی طبل مالشی به نام جیرجیرک متداول بود که صدای
جیرجیر تولید میکرد. طبلهای کوچک مالشی در اسپانیا دقیقأ شیشرا (Chichrra) یا جیرجیرک مزرعه نامیده میشوند.
ساز دیگری که در بینالنهرین مورد استفاده قرار میگرفت دایره زنگی یا
تمبورین بود. این ساز در معابد برای همراهی بعضی سرودها و دعاها مورد استفاده
قرار میگرفت. دکتر لنگدون در جزوهی خود با عنوان اصطلاحات موسیقی بابلی و عبری،
نام پنج مزمور را ذکر میکند و دعایی را به طور کامل میآورد که خطاب به خدای "آنو"
است. این ساز برای نواختن، اکثرأ بالا نگه
داشته می شد و گاهی اوقات روی شانهی چپ قرار گرفته و نواخته میشد. روی یک قطعه
کودورو یا سنگ مرزی متعلق به دوران کاسی ها (1400 ق.م.) که اینک در موزهِی لوور نگهداری می شود، این ساز
توسط یک دوشیزه نواخته میشود که در جلوی یک هیئت هفت نفری از مردانی که تار دسته
بلند یا تنبور مینوازند قرار گرفته است. دایره (Daire) عربی، دایره (Dayere) فارسی و داهاره (Dahare) قفقازی نیز امروزه به همین شکل به کار برده میشوند.
دایره زنگی یا تمبورین نیز نوعی طبل بوده است. این ساز قابی کم عمق دارد که
معمولأ بر یک طرف آن پوست کشیده میشود. سومریها آن را آ ـ دا ـ پا (Adapu) مینامیدند که بعدأ به دف تبدیل شد. دفد(Duffde) هندی و توف(Toph) عبری نیز بیانگر همین ساز هستند. اینجا
این سوال پیش میآید که با توجه به اینکه دف به صورت یک حلقهی زنگ بوده است آیا
کلمهی انگلیسی تمبرل(Timbrel)
میتواند مشتقی از کلمهی تمبو(Timbu)
آشوری به معنای "حلقهی گرفته شده" باشد؟
یکی از سازهای جالب بینالنهرین زنگوله یا سیستروم است. به نظر میرسد که
در آشور آویختن زنگوله بر گردن اسب یا قاطر به عنوان تجمل بسیار رایج بوده است. کاهن
بزرگ از این وسیله که توسط یک نخ یا زنجیر به گردن خود آویزان میکرد، در خواندن
اوراد و به منظور دور کردن شیطان، آفت و بلا استفاده مینمود و این نشان میدهد که
اندیشهی استفاده از صدای زنگ به منظور دور کردن ارواح شریر به دوران بسیار کهن
بازمیگردد.
فلوت یکی دیگر از سازهای مورد استفاده در بینالنهرین بوده است و آن را تی ـ قی (Ti –Gi) مینامیدند. کلدانیها آن را تیقو (Tigu) یا تهقو (Tegu) مینامیدند که در مراسم آیینی معبد بسیار مورد احترام بود.
گودِآ که حاکم لاگاش ـ در فاصلهی 2124 ق.م. تا 2144ق.م ـ بود در نیمهی دوم هزارهی سوم ق.م. آموزشهای خاصی
به مدیر موسیقی معبد جدیدالتعمیر خود در لاگاش میدهد "در آموزش نواختن فلوت
جد و جهد داشته باشید و حیاط جلویی را از شادی سرشار کنید". در همان دوره
آموزش مشابهی برای موسیقیدانان معبد اور وجود داشته، معبدی که محل عرضهی هنر
موسیقیدانان سومری بوده است.
فلوت "تی ـ قی" فلوت هفت نتی نیز نامیده می شد. در شعری در ستایش
معبد انکی در اریدو (مربوط به 2200 ق.م.) چنین خوانده می شود"موسیقیدانان با هفت نتی
لحنی غمانگیز مینوازند".
سوت سوتک نیز نوع دیگری از نی لبک بوده
و ممکن است اسم بابلی آن "اوکو" بوده باشد. نمونههای اولیهی
آشوری این ساز جای لب با سوراخ انگشت دارد و از گل پخته درست شده است. گفته شده
است که نام آن "غاز کوچک" بوده چون که شکل آن گاهی شبیه پرنده است و در
فرانسه آن را کوکو (Coucou) مینامند.
نی زبانه دار نیز از سازهای مورد استفاده در بینالنهرین بوده که اولین سند
آن تصویری است که در یک مهر از جنس سنگ لاجورد از یکی از قبور قدیمیترین سلسلههای
پادشاهی اور به دست آمده است. این تصویر میمونی را نشان میدهد که توسط حیوانات
دیگر احاطه شده و در زیر یک درخت مشغول نواختن این ساز میباشد. نام ساز در بین
سومریها "نا" و در میان کلدانیها "نابو" بوده است و در میان
اعراب هنوز نی نامیده میشود. در هندوستان
سانای (Sanai) و در ایران نی انبان نام دارد. از این ساز برای القای حس
شیون و استغاثه استفاده میشد. در یک عشایربانی برای انلیل (حدود 2000 ق.م.) چنین گفته شده است"چوپانان برای نواختن نی لبک
تأثربرانگیز بر زمین مینشینند." در یک مرثیه که توسط ایشتار برای تموز
خوانده شده وی چنین شیون میکند "قلب من یک نی مرثیهخوان است"
اما از این ساز تنها برای موارد غمافزا استفاده نمیشد بلکه در مراسم پرشور
و نشاطِ بنیانگذاری معبد نیز حضور داشته و به شرکت آن در جشن های سرورانگیز هم
اشاره شده است. در سیاههی آوازهای سامی در لوحهای که در آشور پیدا شده از نوعی
نیانبان به نام کیتمو(Kitmu) که دارای زبانه بوده است اشاره شده و ذکر شده که این ساز در
سرودن هفده ترانهی عاشقانه که توسط زنها خوانده شده همراهی کرده است. در اغلب
نقشبرجستههای آشوری، نوعی نیزبانهدار از نوع اوبوا به نام پاسو دیده میشود که
انتهای گلابی مانندی دارد و شکل شبیه آن امروزه در میان اعراب ضوماره و سوریانی یا
نی سوری خوانده میشود که همان سورنای ایران و سونای چینی است. نوعی نی مضاعف نیز
در بینالنهرین استفاده میشده که نام سومری آن شِم (Sem) و نام کلدانی آن هلهلهتو Halhallatu)) بوده است که بیشتر با مس یا مفرغ و گاهی نیز با نقره ساخته
می شد . اگر از چوب یا نی ساخته میشد آن را قیش هار ـ هار مینامیدند.
بوق و
شیپور نیز از سازهای معمول در بینالنهرین بودند. به عقیده ساکنان بینالنهرین
صداهایی که از انواع سازهای بوقی شکل تولید میشد از قدرت اسرارآمیز مقدسی
برخوردار بود و وسیلهای بسیار قوی برای بیرون راندن شیاطین و فراری دادن دشمنان
بوده است. در معبد ماری (حدود 2700 ق.م.) دو پیکرهی سومری یافت شده که اشیایی خم شده مثل شاخهایی
که در آنها میدمند را در دست گرفتهاند.
در یک لوح باستانی سومری روش ساختن بوق شرح داده شده است. این لوح که متعلق
به دورهی لارسا است (.حدود 1950 ق.م) به سنت دورهی بسیار دور باستان اشاره دارد زیرا در
آن یکی از کارهایی که توسط گیلگمش قهرمان سومری انجام شده این گونه توصیف میشود
که او در جستجوی درخت زندگانی است. داستان بسیار مختصر است: گیلگمش در جستجوی خود
یک درخت توخالی مییابد که ماری در آن لانه کرده است، او با تبر خود برای شکستن
درخت میکوشد. پرندگانی که در شاخههای درخت لانه کردهاند پرواز میکنند، گیلگمش
مار را میکُشد، سپس درخت را از ریشه درمیآورد. بعد از تقدیم سرشاخههای درخت به
سرور خود، الهه اینانا، از ریشهی آن یک پوکو (Pukku) و از یکی از شاخههای آن یک مِکو (Mekku) میسازد. از مردم شهر که برای نظارهی انجام کار او ازدحام
کردهاند خواسته میشود تا ساکت بمانند، تنها پوکو و مِکو هستند که صدا برمیآورند.
به درخواست گیلگمش یک نگهبان شب بر آنان گماشته میشود. بنا به لوح مذکور کلمات
چنین هستند:
در محلی که پوکو جای داشت، او یک دایره
کشید؛
پوکو را در جلوی دایره قرار داد، و به خانه
رفت.
صبحدم او به میدان نظر افکند، در حالی که
دایره کشیده شده بود؛
مردمان پیرتر لب از لب نگشوده بودند؛
ولی با گریهی دختربچهای
پوکو و مِکو در "سرای بزرگ" (دنیای
دیگر) افتادند.
گیلگمش دستهای خود را جلو برد ولی نتوانست
آن دو را بگیرد؛
او پاهایش را جلو گذارد ولی نتوانست به آنها
برسد؛
اشکهای گیلگمش سرازیر شد، او صورت رنگپریدهی
خود را برگرداند؛
"اوه پوکوی من! اوه مکوی من!
چه کسی پوکو را از زمین خواهد خواند؟
چه کسی "مِکوی مرا از سرای زیرین
بخواند؟"
مستخدم انکیدو به او گفت:
ارباب من، چرا اشک میریزی؟ چرا قلبت
غمگین است؟
امروز پوکوی تو مرا از زمین صدا زد
مکوی تو مرا از سرای زیرین صدا زد."
از این توصیف به این نتیجهی قطعی میرسیم که پوکو و مکو از چوب توخالی
ساخته شده و هر دو با هم سازی معجزهگر را شکل دادهاند تا صدایی تولید کنند که
خاصیت احضارکنندگی داشته باشد تا آنجا که روح انکیدو را از سرزمین مردگان
بازآورند. با وجودی که در این لوح نام دو ساز ذکر شده ولی مسلمأ هر دو یکی هستند
زیرا هر چند در اول و آخرین بخش شعر بالا از هر دو وسیلهی پوکو و مکو نام برده
شده اما در داستان تنها پوکو است که سخن میگوید. از یک متن ادبی دیگر این طور
مشخص میشود که این دو لغت برای منظور واحدی استفاده میشدند و هر چند به شکلی به
هم مربوطند ولی یکسان نیستند. اما با بررسی نوشتههای میخی به کار رفته در لوحهها
این نتیجه حاصل میشود که مکو ـ شاخهی خالی ـ برای لوله شیپور به کار می رفته است. مکو گاهی هم از نی
ساخته میشد و پوکو از تنهی درخت. قسمت شیپوری ساز طوری بوده که وقتی آن را عمود
بر روی زمین میگذاشتند ایستاده بر جای قرار میگرفت. حتی امروز هم در ایران اسم
بوق (Boug) یا بوگ (Bugue) عربی به یک هورن کوچک اطلاق میشود. ریشهی کهن بوق به معنی "پف کردن"، "دمیدن،
غرش کردن" زیربنای بسیاری از شیپورهای آسیایی است.
آنژل در کتاب خود به نام موسیقی قدیمیترین ملتها میگوید: در میان آشوریها
کونش (Conch) یا بوق صدفی رواج داشته است. این ساز بدون شک دارای قدمتی
بسیار زیاد و متعلق به آیینهای مذهبی ویژه است. نمونهای از آن در میان مجموعهی
باستانی ویرانههای نینوا به دست آمده است که اینک در موزهی بریتانیا نگهداری میشود.
این ساز در بسیاری از نقاط دنیا وجود دارد از جمله در هندوستان، ایران، افغانستان،
تبت، آنام، برمه، بورنئو و جزایر اقیانوس آرام. در هند از آن برای مراسم آئینی ـ
فراخواندن نمازگزاران و نقطهگذاری خطابههای کاهنان ـ در معبد استفاده میشود. در
ایران تا سالهای اخیر به عنوان بوق حمام استفاده می شده است.
از دیگر سازهای مورد استفاده در بینالنهرین سازهای زهی مانند رباب،
کمانچه، بربط، تار و قانون بودهاند. چنگ در میان سومریها آل(Al) به معنای صدا و
موسیقی یا قیش ضاق سال (Gis Zag _ Sal) به معنی زه کشیده نامیده میشد. پیدایش آن را به خدای بزرگ
انلیل نسبت میدادند با این اعتقاد که وی در شیوهی ساخت آن رهنمودهایی ارائه کرده
است. سر آن از سنگ لاجورد و صدای بمترین زههای آن مانند صدای یک بوق ساخته شده
از شاخ گاو نر به گوش میرسیده است. این ساز را برای اجرای سرودهای تقدیر و سرنوشت
ترجیح میدادند و آن را مقدس میدانستند.
یک نوع چنگ در آشور نقشی کاملأ مردمی داشته و در آن زمان احتمالأ به عنوان "سلطان
سازها" شناخته میشده است. در یک لوح بابلی که برای یادبود تجدید شهر و معابد
آن در قرن هفتم ق.م. نوشته شده نام آشوری آن یعنی زاقال (Zakkal) یا چاگال (Caggal) است به چشم میخورد. در تصویر فوق این ساز برای خوشآمدگویی
به پادشاه جدیدی که توسط آشور بانیپال فاتح برای شوش تعیین شده استفاده میشود. نام
این ساز در زبان پشتو "چنگال" تلفظ میشود که در فارسی کوتاهتر شده و
تبدیل به چنگ گردیده که نام این ساز عمودی در ایران است. مشتقات این نام در
هندوستان تبدیل به چنگ و در اعراب به جَنک شده است.
سومریها برای هم نوازی با چنگهای بزرگ و کوچک از بربط در اندازه و شکلهای مختلف نیز استفاده میکردند.
این ساز در میان اهالی سوبارتو منجمله سوریها و فنیقیها، عربها و عبرانیها
استفاده میشد. عبرانیها آن را به عنوان ساز ملی اختیار کرده و آن را کینور (Kinnor) نامیدند که معادل کینارا (Kinnara) در تلفظ آرامی است. بربط یک ساز محبوب مردم سامی و کلدی بوده که بعدأ توسط
همسایهی آنها یعنی سومریها اصلاح و به شکلی استادانه ساخته شد. بربط بهویژه به
عنوان یک همراهی کنندهی آواز مورد نظر بوده است. در سرودی برای ایشتار (حدود 2100 ق.م.) شاعری میگوید "آرزو دارم با تو به وسیلهی آل ـ
قار سخن بگویم که صدایش شیرین است". گودِآ سرپرست موسیقیدانان معبد لاگاش
این گونه راهنمایی میکند "برای دور کردن دلتنگی و افسردگی از شهر و از خانهی
آسایش (اتاق حجلهی نین گیرسو و بابا) از صدای ال ـ قار استفاده کنید".
در بینالنهرین نوعی چنگ همراه با یک جعبه موسیقی پوشیده شده با پوست وجود
داشت که در حین راه رفتن نواخته میشد.
تار، سازی زهی است که در هزارهی دوم ق.م. در بینالنهرین ظاهر گردید و در
مصر نیز در همین حدود پیدا شد. تارهای آشوری به طور مشخص تحت عنوان سینیتو (Sinnitu) شناخته میشدند و در لوحهای مربوط به قرن هشتم ق.م. نام
آنها همراه با دیگر سازهای موسیقی ذکر شده است. سینی تو به معنی دوزهی بوده است
به معنی این که تار فوقالذکر دارای دو زه بوده است. البته بعدأ به تعداد تارهای
آن اضافه شده است. این ساز در منطقهی وسیعی از خاورنزدیک به اسم تنبور مورد
استفاده قرار میگیرد اما در دوران ابتدایی به نظر میرسد که نامش پاندور(Pandur) ثبت شده است. تنبور در ارمنستان پاندیر(Pandir) و در گرجستان پانتوری (Panturi) نام دارد. این کشورها به دلیل موقعیت و رابطهی تنگاتنگ
با بینالنهرین به میزان قابل ملاحظهای از فرهنگ آنجا تأثیر گرفتهاند و مشخص شده
که بسیاری از کلمات آشوری برای منظورهای عمومی با زبان این مردم اروپا آسیایی
کوهستانی آمیخته و مورد استفاده قرار گرفته است. در زبان سومری پانتور(Pan_Tur)
به معنی کمان کوچک میباشد.
سنگ مرزی بابل یا کودورو(Kudurru) متعلق به دورهی
کاسیها (حدود 1600 ق.م.) که اکنون در موزهی لوور است اجرای یک برنامه با
حضور هفت مرد را نشان میدهد که هر یک مخلوقی متفاوت با فرد پهلویی خود است و به
سیمای شترمرغ، پلنگ، است، گاو نر، گوسفند، بزگوهی و شیر تصویر شده اند. این افراد
به وسیلهی یک زن که تمبرل (Tembrel) مینوازد سرپرستی میشوند و هر یک از مردان یک تنبور به
دست گرفته و مینوازند. این ساز دو تاری هنوز هم به عنوان یک ساز قبیلهای در میان
مردم قرقیز و کالموک در نزدیکی دریای خزر دیده میشود و بالالایکا که در اصل دارای
دو سیم بوده و جزو سازهای ملی روسیه شمرده
می شود منشعب از آن است. باید تأکید شود که تغییر کلمهی پاندور به تنبور بر اساس
قوانین شناخته شدهی زبان رخ داده است.
ساز دیگری که در روزگار امپراطوری آشوریها به خوبی شناخته شده بود اگرچه
استفادهی عمومی نداشت قانون یا سنتور میباشد. نام سومری و کلدانی آن بسیار مورد
تردید است اما در یک لوح متأخر مربوط به
دورهی یونانیان (حدود 250 ق.م.) که شامل یک سرود به دو زبان که در ستایش ایشتار برای
معبدی در آگاد نوشته شده است، چنین میخوانیم "موسیقیدانان (نار،Nar ) به اسم من روی سا
ـ لی ـ نه ـ لو (Sa_Li_Ne_Lu) بنوازند".
فهرستی از آوازهای سومری و آشوری که توسط دکتر اِبِلینگ منتشر شده است حاوی
مجموعهی وسیعی از موضوعات از جمله نمازهای مصالحه، مزامیر سلطنتی، آوازهای خشن و
سرودهای مرثیهای میباشد. در بین آنها اشعار پیروزی و قهرمانی، آوازهای محلی
صنعتگران و شبانان، گزارشهای مربوط به موسیقی و نیز سیاههی بلند بالایی از
آوازهای عاشقانه برای هر دو جنس مذکر و مونث به چشم میخورد.
آقای سیدنی در کتاب خود به نام "یادداشتی بر دوران گوتی، 1932 مرثیهآی را عرضه کرده است که
روی یک لوح بابلی متعلق به 297 ق.م. نوشته شده است.
در این لوح از زنان شهرهای مختلف سومری و کلدهای خواسته شده است که برای سرنوشت شومی که ناشی از ستمگری گوتیان است مرثیه بخوانند. خوانندگان شهرهای ذکر شده به دو منطقهی جغرافیایی متمرکز در اطراف اوروک (سومری) و آکاد (کلده) تقسیم می شدهاند و به نظر میرسد که این مرثیه توسط دو گروه سرودخوان اجرا می شده که هر یک به طور متناوب خطوط شعری را که مربوط به منطقهی خود بوده میخواندهاند. اگر چنین باشد این مورد یک نشانهی پیشرفته از موسیقی برنامهای شمرده خواهد شد.
منبع:
1 ـ کتاب زندگی روزمره در بابل و آشور نوشته جورج کونتینو
2 ـ موسیقی بینالنهرین نوشتهی فرانسی و.گالپین، ترجمهی
محسن الهامیان
No comments:
Post a Comment