Email: shamiram5@gmail.com

انجمeEmail: shamiram5@gmail.com
ن زنان آشوری -Emai تهران - ایران

Thursday, December 1, 2016






شامیرام داودپوریان

 مراسم ازدواج (بخش دوم)


    در بعضی از روستاهای کوهستانی آشوری که هنوز رسم گرفتن شیربها رایج بود چند روز قبل از نامزدی که نام اصلی آن تبرک انگشتر است پدر و مادر داماد بهمراه چند تن از جوانان فامیل به خانه‌ی عروس می‌رفتند و بعد از خوردن و نوشیدن درباره‌ی مقدار شیربها مذاکره می‌کردند. مذاکرات چندان آسان نبود و گاهی به طول می‌انجامید تا اینکه دو طرف به توافق می‌رسیدند
   برای دعوت میهمانان عروسی، پدر داماد با یک کوزه  شراب و یک لیوان در دست بهمراهی دو تن که دهل و سرنا می‌نواختند به در خانه تک تک افراد روستا می‌رفت و با تقدیم یک لیوان شراب به مرد خانواده، آنها را به عروسی پسرش دعوت می‌کرد
   چند روز قبل از عروسی دوستان داماد که عَزَب‌ها نامیده می‌شدند با آواز دهل و سرنا داماد را به حمام می‌بردند. قبل از حمام یک نفر دلاک موی سر و ریش داماد را اصلاح می‌نمود و البته پولی بابت این خدمت خود دریافت نمی‌کرد
   جشن عروسی سه روز طول می‌کشید. روز اول که روز تهیه مقدمات عروسی بود یک گاو را سر می‌بریدند، در حالی که آهنگ‌های عروسی با دهل و سرنا نواخته می ‌شد. شاخ‌های گاو را از یک ماه قبل حنا بسته و به نشانه‌ی عروسی به رنگ قرمز درآورده بودند. در شام‌گاه روز اول از میهمانان با کبابِ همان گاو حنا بسته پذیرایی می‌شد. در روز دوم که روز قبل از عروسی بود بعد از خوردن و نوشیدن، چند تن از زنان خانواده در دو ظرف جداگانه حنا خیس می‌کردند. ظرف اول را به خانه عروس می‌بردند و انگشتان دست عروس و دوستان‌اش را حنا می‌بستند و ظرف دوم را برای حنا بستن انگشتان دست داماد و دوستانش به خانه‌ی داماد می‌بردند. البته در مورد غذای غروسی باید گفت که به غیر از کباب که در همان شب اول سرو می‌شد در باقی اوقات اغلب یخنی (آبگوشت) بود. گاهی نیز برنج پخته و از همان یخنی به عنوان خورشت آن استفاده می‌کردند. در بعضی از روستاها با دلمه و پلو و خورشت لپه و آلو و یا خورشت لوبیا سفید از میهمانان پذیرایی می‌شد. اما گاهی که پدر داماد توانگر بود از میهمانان‌اش با گوشت کباب شده در تنور پذیرایی می‌کرد. غذا را معمولأ در یک سینی بزرگ آورده و بر سفره قرار می‌دادند و هر کدام از میهمانان بخشی از آن را در ظرف خود می‌کشیدند
   در روز سوم که روز عروسی بود از صبح زود مردم در محل عروسی جمع می‌شدند. اقوام داماد برای آوردن عروس آماده می‌شدند. بعد از خوردن صبحانه داماد بهمراهی ساقدوش و دوستان و جوانان فامیل با ساز و دهل به در خانه‌ی عروس می‌رفتند. در این مسیر ساقدوش با خود حجله‌ای از جنس چوب که رشته‌هایی از خرما و انجیر خشک و هم‌چنین رشته‌هایی از شیرینی‌های خشک و سیب قرمز بر آن آویزان بود با خود می‌برد. زنان خانواده‌ی داماد هم لباس‌هایی را که عروس باید می‌پوشید  ـ ودر یک مجمعه قرار داشتند ـ به همراه خود می‌بردند. در چند خُنچه نیز هدایایی مانند گاتا و انواع شیرینی‌های خانگی و هدایای دیگر قرار داده شده بود که به در خانه‌ی عروس برده می‌شد. البته در این حین اقوام عروس نیز برای پذیرایی از داماد و همراهان‌اش آماده می‌شدند
   هنگامی که این کاروان به در خانه عروس می‌رسید و افراد وارد خانه می‌شدند زنان به آراستن عروس می‌پرداختند. جوانان نیز در حیاط خانه مشغول رقص و آواز می‌شدند. افراد سال‌مند نیز وارد خانه شده و کنار اقوام عروس می‌نشستند. بعد از اینکه آراستن عروس به پایان می‌رسید چند تن از زنان خانواده‌ی داماد، عروس را که صورت‌اش زیر یک پارچه قرمز رنگ ـ که جونا نامیده می شد ـ پنهان بود از خانه بیرون می‌بردند و سوار بر اسب به طرف خانه داماد به راه می‌افتادند
   در حین بیرون بردن عروس ترانه‌های ویژه‌ی این مراسم توسط زنان خوانده می‌شدند که لیلیانا نام داشتند. اشعار این ترانه‌ها در مورد بردن عروس و شادی خانواده داماد از این فتح خود بود. در عین حال هنگامی که عروس از خانه بیرون رفته و عازم خانه داماد می‌شد ارکستر روستا یعنی سرنا و دهل نغمه‌هایی غم‌انگیز می‌نواخت که اقوام عروس را به گریه می‌انداخت زیرا در آستانه‌ی در عروس با پدر، مادر، خواهران و برادران خود خداحافظی می‌کرد که بسیار اشک‌بار و غم انگیز بود زیرا در ایام قدیم دختران بعد از ازدواج اختیار رفت و آمد بدون اجازه‌ی خانواده‌ی همسر خود را نداشتند و گاهی که عروس در روستایی بسیار دور زندگی می‌کرد ممکن بود سال تا سال موفق به دیدار خانواده خود نشود
   از نکات جالب این مراسم این بود که مادر عروس در مراسم شادی عروسی شرکت نمی‌کرد زیرا بسیار غمگین بود و حرمت‌اش اجازه نمی‌داد که شادی کند. در حین بیرون بردن عروس جهاز او را که شامل وسایل خواب (یک دست لحاف و تشک و متکا) بود نیز به خانواده داماد منتقل می‌کردند. البته هنگامی که خانواده‌ی عروس صاحب مکنت بودند یک عدد زیلو نیز به این جهیزیه اضافه می‌شد
   با نزدیک شدن عروس و همراهان‌اش به خانه‌ی داماد، ساقدوش و دوستان داماد بر بالای بام می‌رفتند تا ناظر داخل شدن عروس باشند. هنگامی که عروس سوار بر اسب به نزدیکی خانه می‌رسید داماد بر سیبی که ساقدوش از روی حجله برداشته و به او تقدیم کرده بود علامت صلیب رسم کرده و سپس به طرف عروس پرت می‌کرد. این کار سه مرتبه تکرار می‌شد و پس از آن داماد از بام پائین رفته و همراه باقی افراد به طرف کلیسا راه می‌افتاد تا در مراسم عقد حضور یابد. اعتقاد عموم بر این بود که هر جوانی که آن سیب را می‌گرفت شانس و اقبال به او روی می‌آورد و خیلی زود ازدواج می‌کرد. در این هنگام یکی از جوانان زبر و زرنگ از فرصتی که با پیاده شدن عروس از اسب بدست آمده بوداستفاده کرده و سوار اسب می‌شد و با نزدیک شدن به داماد کلاه وی را می‌قاپید و آن را برای مادر داماد که در خانه منتظر آمدن عروس بود می‌برد. مادر داماد پس از گرفتن کلاه پسرش یک خروس قرمز به عنوان مژدگانی او می‌داد و آن جوان به تاخت برمی‌گشت و کلاه داماد را به وی پس می‌داد
   پس از رسیدن عروس و داماد به خانه‌ی داماد، در همان آستانه‌ی در ظرفی از جنس چینی را که از خانه عروس به عنوان یادگاری آورده بودند زیر پای وی قرار می‌دادند و عروس در همان جا آن ظرف را با پاشنه کفش خود خرد می‌کرد. البته آنها اعتقاد داشتند که این کار قضا و قدر را از خانه داماد دور می‌کند
   در خانه‌ی داماد مکانی را در بالای خانه برای عروس و داماد مهیا شده بود که اصطلاحأ حجله (گنونا) نامیده می‌شد. پس از جلوس عروس و داماد و خوردن و نوشیدن، جوانان با رقص و آواز مجلس را گرم می‌نمودند. میهمانان نیز با تقدیم هدایا به عروس و داماد که معمولأ پول نقد بود آنها را برای شروع زندگی جدیدشان یاری می‌کردند. هنگامی که عروس و داماد در جای ویژه خود قرار داشتند یکی از میهمانان پسری را در بغل عروس می‌گذاشت تا بخت‌اش باز شود و اولین فرزند‌ش پسر شود. در آن شب پس از پراکنده شدن میهمانان عروس را برای خواب به خانه ساقدوش می‌بردند
   در روز چهارم باز عروس و داماد و هم چنین هر دو ساقدوش به همراه دوستان داماد و عروس در خانه داماد جمع می‌شدند. پس از خوردن شام، حجله را به میان آورده و تمامی تزیینات آن از قبیل خرما و انجیر و انگور خشک شده را برداشته و در یک مجمعه گذاشته و جلوی میهمانان قرار می‌دادند  تا میل نمایند و تا پایان شب  به رقص و آواز می‌پرداختند
   در بعضی از روستاها رسم دزدیدن داماد وجود داشت به این ترتیب که هنگامی که عروس و داماد در حجله نشسته بودند ساقدوش هشیار بود تا مانع از دزدیدن داماد شود زیرا اگر آنها موفق به این کار می‌شدند ساق‌دوش مجبور بود که همگی را به شام دعوت کند   در پایان شب عروس و داماد را بلند می‌کردند تا هفت مرتبه دور تنور برقصند. این رسم البته از زمان‌های بسیار قدیم مانده بود یعنی زمانی که مردم به صورت ایل و عشیره زندگی می‌کردند زیرا در آن ایام  هنگامی‌که مردم از قبایل دیگر برای زندگی در یک قبیله‌ی خاص می‌آمدند آنها را طی مراسمی خاص هفت مرتبه به دور اجاق خانه می‌چرخاندند تا به عنوان یکی از اعضای آن خانواده مورد قبول قرار بگیرند. پس از این مراسم عروس و داماد به خانه خود می‌رفتند تا زندگی مشترک خود را آغاز کنند
   چند روز پس از عروسی، خانواده‌ی عروس آنها را برای شوکرای یا پاگشایی دعوت می‌کردند و منظور از این دعوت شروع رفت و آمد عروس و داماد به خانه‌ی والدین و اقوام بود یا به عبارتی به رسمیت شناختن این خانواده‌ی جدید   متاسفانه در عصر حاضر بسیاری از این رسم و رسوم فراموش شده و رعایت نمی‌شوند زیرا شکل زندگی مردم تغییر یافته و زندگی شهری و دشواری‌های آن مانند کمبود وقت اجازه‌ی به جا آوردن این مراسم زیبا و پر معنی را به انسان‌ها نمی‌دهد. از طرف دیگر با پراکنده شدن مردم در شهرها و کشورهای گوناگون از تأثیر فرهنگ‌های ملی و قومی کاسته شده و فرهنگ‌های بیگانه قوت می‌گیرند که این خود منجر به گسستن ارتباطات مردم و تغییر آداب و رسوم آنها می‌شود


     
 

No comments:

Post a Comment