افسانه پل زاخو
افسانهی پل زاخو
شامیرام
داودپوریان
مقدمه:
زاخو شهری است در منطقهی زاخو از استان دهوک کردستان عراق که در چند کیلومتری مرز عراق و
ترکیه واقع شدهاست. رود زاخو در داخل شهر جریان دارد و در نهایت به دجله میپیوندد.
در مورد ریشهی نام زاخو منابع آرامی بر این هستند که این نام به معنای پیروزی بوده و از ریشه ܙܵܟܼܸܐ به معنای پیروز میشود است و منظور از پیروزی،
غلبهی رومیها بر پارسها بوده که در جنگی که
در آن منطقه به وقوع پیوسته بود به نبرد با یکدیگر برخاستند. کردها این
نام را از ریشهی زِی خووین میدانند که به معنای رود خون میباشد و ریشهی این
نام نیز به همان جنگ باز میگردد .
زاخو شهری دارای
قدمت تاریخی میباشد و یونانیها با شهر
زاخو که از شهرهای باستانی آشورینشین بوده
آشنایی داشتهاند و بنا بر گفتهی ویلیام فرانسیس آینورف که سفری به زاخو
داشتهاست، ظاهر این شهر با آنچه در زمان گزنفون شرح داده شده بود مطابقت دارد.
سکنهی اصلی این شهر را آشوریها و یهودیها تشکیل میدادهاند. زاخو به خاطر
کنیسهها و بزرگی جامعهی یهودیش معروف بوده وبه اورشلیم آشورملقب بودهاست. اکثر
یهودیان زاخو بعد از جنگ دوم جهانی به فلسطین مهاجرت نمودند
زاخو همواره از جمعیت آشوری قابل توجهی برخوردار بوده و مرکز اسقف
نشین کلیسای کاتولیک کلدانی بوده و میباشد. بنا براظهار کامپانیله در قرن نوزدهم
این شهر مرکز تجاری بزرگی بوده که به خاطر دانههای روغنی، برنج، روغن کنجد، موم،
عدس و بعضی از میوهجاتش شهرت داشته است. در حال حاضر نیز این شهر از مراکز اشتغال
بوده و تعداد زیادی از کارگران سوریه و عراق را به خود جذب نموده و محل تجارت با
کشورهای همسایه به شمار می رود.
پل زاخو محور اصلی این افسانه است. این پل از سنگهای بزرگ یکدست
ساخته شده که به ارزش زیباییشناسی پل میافزاید و همینطور منبع تئوریهایی در
مورد ساخت آن است زیرا در آن زمان هیچگونه وسیله مکانیکی برای جابجا کردن سنگهای
بزرگ وجود نداشت.
نوشتهی زیر بیانگر یکی از افسانههای معروف آشوری است که نه تنها
به صورت حکایت در تاریخ ادبیات آشوری ثبت شده بلکه به صورت ترانهی عامیانه نیز
وارد فرهنگ شفاهی مردم شده و تا به امروز توسط زنان و دختران آشوری زمزمه میشده
است. این افسانهی قدیمی را اسقف پولوس بیت داری که یک روحانی فرهیخته و اهل ادب
بوده به رشته تحریر درآورده است.
افسانهی پل زاخو
زاخو
(ܙܵܟܼܘܿ)
نام شهری است در مرز ترکیه و عراق و این نام که ریشه در زبان
آرامی دارد، به معنی پیروزی است و ریشهی آن ܙܵܟܼܸܐ
است
به معنی پیروز شود. در نزدیکی این شهر قریهای
وجود دارد به نام بِیدارو (ܒܝܼܕܵܪܘܿ)
که در اصل بیت دارو (ܒܹܝܬ
ܕܵܪܘܿ در تلفظ سریانی) و بیت دارا (ܒܹܝܬ
ܕܵܪܵܐ)
در
تلفظ آشوری بوده به معنی محل جنگ، زیرا لغت دارا (ܕܵܪܵܐ)
در
آرامی به مفهوم جنگ بوده و منظور از این جنگ، جنگی است که در آن محل واقع شد و در
زاخو پایان یافت .
بر
اساس افسانهی پل زاخو که از افسانههای معروف و محبوب آشوری است در دوران گذشته
در زاخو امیری بزرگ و پاکنهاد و توانا و بسیار ثروتمند وجود داشت. او علاقهی
فراوانی به مردم خود داشت و با جان و دل به رتق و فتق امورات و برآوردن نیازهای
آنها میپرداخت. در مقابل، مردم نیز او را دوست
میداشتند و ازاو اطاعت میکردند زیرا او حاکمی عادل بود .
روزی
امیر اندیشید و برآن شد که پلی بر روی نهر
خابور بنا کند تا مردم به واسطهی آن از یک طرف پل به طرف دیگر بروند، جایی که کوه
قَردو (ܩܲܪܕܘܼ) و ییلاقات در آن واقع شده و هم
چنین
دارای چمن زاران بیشمار و منابع غنی از آب بودهاست، جایی که در
موسم تابستان و گرما مردم گوسفندان خود را از زمینهای تحتانی و از دشتهای باز به
مناطق خوش آب و هواتر منتقل میکردند. در آن ییلاقات انواع پنیر و روغن تهیه میشد
که در هیچ جای دنیا پنیر و روغنی به عطر و طعم آنها وجود نداشت و گوسفندانی که
آنجا چرا میکردند و به هنگام پائیز به محل خود
بازمیگشتند چنان پروار شده بودند که حتی صاحبانشان قادر به شناختن آنها
نبودند. از این رو و به جهت یاری مردم و به منظور ثبت نام خود در تاریخ، امیر برآن
شد تا پلی بر نهر سرسخت و عاصی خابور بنا کند .
امیر
امر کرد تا هر گونه ابزار لازم برای این منظور و همچنین سنگهای بزرگ و
مناسب فراهم شوند و افرادی را در پی معمار
بزرگ و فرزندان نیک و بنام کشور روانه نمود .
کار ساخت پل در محلی واقع در دو مایلی
شمال زاخو که دارای سنگهای بزرگ بود آغاز شد و با تلاش و کوشش بسیار به پیش رفت
اما در نصب قوس میانی بالا کار به انجام نرسید و هنگامی که معمار بزرگ خواست کار
را به اتمام برساند و آخرین سنگ را نصب کند موفق نشد و سنگ سقوط کرد .
معماران
و بناها یک بار کوشیدند و دو بار و ده بار... اما سنگِ آخر لغزید و در عمق آب فرو
رفت. همه غمگین شدند و خشمی بزرگ بر امیر
چیره شد و او خطاب به بناها فریاد زد و
گفت " چگونه است این ؟ اشکال کار چیست که به انجام نمیرسد؟ علت چیست؟ "
معمار
با صدایی حزین و لرزان پاسخ داد " من قادر نیستم بگویم که علت این امر
چیست." امیر فریاد برآورد و با خشم گفت "اگر علت را نگویی جانت را میگیرم."
معمار گفت " مشکل در نیمهی این پل است." بار دیگر امیر پرسید "این
مشکل چیست؟ سخن بگو و این راز را آشکار کن." معمار هراسان جواب داد
"امیر پاینده باد. این پل ساخته نخواهد شد و به انجام نخواهد رسید مگر
این که موجودی زنده در میان آن دفن شود." امیر پرسید "چه
موجودی؟" بنا پاسخ داد "اولین موجود زندهای که از شهر به پل
برسد." امیر در حضور همهی دوستان خود و همهی اهالی روستا قسم خورد و گفت
"هر موجود زندهای که از زاخو به این مکان بیآید، هر که باشد، در میان این پل
قرار خواهد گرفت
امیر
دختری داشت بسیار زیبا و جذاب ونیک سیرت و او را بسیار دوست می داشت. دختر نیز از
جان و دل به پدر خود محبت میورزید. در همین احوال دختر برآن شد تا به سوی پل برود
و پیشرفت کار احداث پل را ملاحظه کند. دختر که دلاله نام داشت خود را آراست و به
همراه سگش به سوی پل شتافت. قبل از رسیدن به پل، سگ در مقابل او شروع جست و خیز
نمود و مانع حرکت او شد. اما دختر که میدید امیر در کنار دوستانش خوش و خندان است
سگ را از سر راه راند و خود به جلو شتافت. بدینگونه او نخستین موجودی بود که به
پل رسید و امیر و دیگر مردمان که این امر را مشاهده کردند ناراحت شده و اندوه
سراسر وجودشان را فرا گرفت .
امیر
به بناها دستور داد که دخترش را در میان پل دفن کنند. مردمی که در آنجا حضور
داشتند ممانعت کرده و سعی نمودند که او را متوقف کنند اما موفق نشدند. پس معمار
اوامر امیر را اطاعت کرد. او با ترس و لرز دختر را که گریان بود و از پدرش درخواست
رحم و شفقت می کرد گرفت. دختر فریاد می زد "پدر، من دختر تو هستم. به زندگی
من در این جهان پایان مده. تو مرا بسیار دوست می داشتی، حال چگونه خواهان مرگ من هستی؟
پدر این کار را با من مکن. تو به مادرم رحم کن که نمیتواند از من بگذرد. من دختر
تو هستم!" امیر پاسخ داد "دخترم من ترا بیش از هر چیزی دوست میدارم.
اما تو باید جانت را در راه سرزمینت فدا کنی زیرا من در این راه قسم خوردهام و
این کار به سود مردم است و این پل بدون تو به پایان نخواهد رسید
دلاله
شروع به گریه و التماس نمود. امیر بر قسم خود پافشاری نموده و از معمار خواست که
هر چه سریعتر دختر را در میان پل قرار دهد وگرنه سرش را بر باد خواهد داد. پس از
آنکه این حقیقت بر دختر آشکار شد که هیچ راهی برای نجات وجود ندارد خطاب به پدرش
گفت "خواستهای از تو دارم." پدر گفت "هر چه بخواهی برآورده خواهد
شد." دختر گفت "زمانی که مرا در میان پل قرار دهند بگذارید منفذی کوچک
ایجاد شود تا از میان آن به شهر محبوبم زاخو بنگرم و هوای صاف و پاکیزهاش را
استشمام کنم و از منظرهی زیبایش لذت ببرم." و امیر پاسخ داد "خواستهی
تو برآورده خواهد شد
دلاله
را در حالی که گریان و نالان بود در میان پل قرار دادند و تمامی مردم و حتی کوهها
نیز به همراه او گریه و زاری نمودند و غم
و غصه و خشم همه خانههای زاخو را فرا گرفت. دختران زاخو گرد آمدند و اشک ریزان به
سمت پل رفته و از منفذی که در میان پل ایجاد شده بود به دلاله درود فرستادند و
گریه سر دادند. دختر پاسخ داد "من نمی توانم پاسخ سلام شما را بدهم. به سلامت
بروید. اما دوست خود دلاله را در عروسیها و در شادیهایتان از یاد نبرید." و
آنها جواب دادند " چگونه ترا فراموش کنیم؟ بدون تو چه عروسیهایی و چه شادیهایی
خواهیم داشت دلاله عزیز؟" و بدین
ترتیب پل زاخو با قربانی نمودن امیرزادهی زیبا به انجام رسید و نامش درتاریخ ثبت
شد .
پل
زاخو پلی مرتفع و عظیم است. کسی که از
بالای آن به پایین بنگرد حیرت نموده و دنیا در اطراف او به چرخش خواهد افتاد. لیکن
هیچ گونه نوشته و سندی که نمایانگر تاریخ و زمان ساخت این پل باشد در دسترس نیست .
البته نظرات گوناگونی در این زمینه
وجود دارد. بعضی اعتقاد دارند که این پل متعلق به دوران رومیها است در حالی که
تعدادی آن را مربوط به دوران اسکندر کبیر
میدانند که هنگامی که به بینالنهرین رسید در شهر بابل درگذشت. عدهای اظهار میدارند
که پل زاخو در زمان عباسیان بنا شده زیرا به نام پل عباسی شهرت دارد و برخی نیز بر
این اعتقاد هستند که سازندهی آن پارسیان هستند .
اما
هیچ کدام از نظرات فوق صحیح نمی باشد. زیرا این پل درزمان آشوریها و بابلیها
ساخته شدهاست و مدارکی وجود دارد مبنی بر این که آشوریها هفت بار بر شهر
وان ـ پایتخت حکومت اورارتو ـ حکمرانی
کردند .
در
مورد متن افسانه نظریهای مبنی بر این وجود دارد که دلاله عروس امیر زاخو بوده است
اما این امر امکان پذیر نیست زیرا یک شوهر میتوانسته زن خود را به قتل برساند و
یک پدر هم امکان قتل دخترش را داشته است اما
یک پدر شوهر نمی توانسته عروس خود را به هلاکت برساند .
هم
چنین گفته می شود که دلاله پسر شیرخوارهای داشته است که این نیز صحیح نمی باشد
زیرا چگونه ممکن است که یک امیر مادر یک کودک شیرخواره را به قتل برساند و از طرف
دیگر در آن دوران یک عروس اجازه نداشته به تنهایی از منزل خارج شده و به میان جمعی
از مردان برود .
این
پل تاریخی با گذشت زمان تا حد زیادی خراب شدهاست و اگر به آن رسیدگی نشود از پهنهی
روزگار محو خواهد شد. در ایام قدیم ترانههای مربوط به دفن دلاله در میان پل زاخو
درهنگام آسیاب کردن گندم و تهیه آرد توسط زنان روستا ترنم میشد اما موجب تأسف است
که رسومی مانند آسیاب کردن گندم و تهیهی
آرد از دانههای آن باقی نمانده زیرا در دنیای کنونی همه چیز و به ویژه مراسم و
آداب قدیمی دچار تغییر شدهاست. انسان باید به این بیندیشد که بعد از هزار سال
دیگر چه بر سرش خواهد آمد و چه چیزی از گذشته باقی خواهد ماند؟
ترجمه به آشوری
مدرن: صبری عیشو
ترجمه به فارسی:
شامیرام داودپوریان
یادداشت مترجم فارسی:
܀ دَلاله در آشوری به معنی عزیز و محبوب می باشد.
܀ نوشته اسقف بیت داری
بسیار قدیمی میباشد و با ملاحظهی عکس پل زاخو در منابع اینترنتی مشخص میشود که
این پل تعمیر شده و از بین نرفته است .
منابع:
1 – Wickipedia
2 –
Nohadra book.com
No comments:
Post a Comment