نخستین شاعر زن جهان
تهیه شده توسط شامیرام داوید پوریان
اینانا
انهه
دوانا دختر سارگون اکدی (2334 ـ 22 پیش از میلاد) بود. وی 1100 سال پیش از
ساپو و 1700 سال پیش از هومر زندگی می کرد. این شاهزاده خانم را که کاهنه
عالی رتبه ماه ـ خدا (نانا) در اور بود و به سبب فعالیتهای ادبی خود شهرت
داشت، نخستین شاعر زن جهان نامیدهاند. از او در آثار تاریخی مربوط به آشور
و بابل به عنوان سُراینده مجموعهای از سرودهای معبد و همچنین مدحی به
افتخار اینانا ـ اشتار یاد شدهاست. شعر او نخستین شعری است که بر لوح
سفالین سومریان نوشته شدهاست. او قدیمیترین شاعر جهان است، بانویی که
عاشقانه اینانا را ستایش میکند. تأثیر شعر انهه دوانا تنها تأثیر یک شاعر
بر شاعران دیگر نیست بلکه فراتر از آن، نشانه سهم انکارناپذیر نقش زنان در
ادبیات و فرهنگ جهان است. شعر او در سه بخش سروده شدهاست که بخش نخست آن
اینانا و ایبه نام دارد
اینانا
ایزد بانوی سومری و خواهر بزرگتر ایزد خورشید (اوتو) است و در بلندترین
قلههای کوه (هکر) خود را برای همآوردی با هر حادثه مصیبتبار در جهان
آماده میکند. او بانوی نبردها و تازَندهها در میان ایزدبانوان است.
اینانا ایزدبانوی صبحگاه و شامگاه نامیده میشد. در تمدن اکدی اشتار که
همان اینانا است همتای ایرانیاش به نام آناهیتا (ناهید)، در یونان
آفرودیت، در روم ونوس و در میان قوم سامی زهره نامیده میشد. اینانا در
تمدن سومری نه تنها به خاطر تولید کشاورزیاش بلکه به خاطر ویژهگیهای
زنانه و قدرت باروریاش ستایش میشد. او بر عکس حوا که گناه نخست را به او
نسبت میدهند و با شرمساری برگ میپوشد، مورد خشم قرار میگیرد و از بهشت
رانده میشود؛ جنسیت خود را به عنوان نماد زایش، درست مانند تلاش بر کاشت،
داشت و برداشت محصول ستایش میکند و باز اوست که نه تنها از بهشت رانده
نمیشود بلکه " کشتی بهشت" را به مقصد هدایت می کند .
اینانا یا ستاره ناهید یکی از مهمترین و تأثیرگذارترین اسطورههای اخترشناسی را فراهم میآورد. ستاره ناهید همیشه پیش از طلوع یا بعد از غروب خورشید در آسمان پدیدار میشود. این ستاره برای مدت 247 روز در مغرب و به دنبال غروب آفتاب نمایان میشود که شباهنگ نامیده میشود و در این حالت نماد عشق است.
اینانا ایزدبانوی سومری، ایشتارِ اکدی، خدای نگهبان مردم، عشق، باروری و جنگ بوده است و نماد آن ستاره پنج پر است. اما بعد از اشغال سومر توسط سامیها، تنها ویژگی جنگجویی او حفظ شده است.
کهنترین شعر جهان در ستایش ایزدبانو نانا، شامل پنج بخش است. بخش نخست نیایش است و در توصیف اینانا میباشد. بخش دوم، ستایشِ اینانا است که او را دوشیزهی زرین و درخشندهی بلور مینامد. در بخش سوم که "اینانا میخواند" نام دارد، او خود را معرفی میکند و از نبرد خود با کوهستان میگوید. کوهستان که ایبه نام دارد از او نمیترسد و اینانا از کوه میخواهد که او را بستاید. در بخش چهارم اینانا به ستایش آنو میرود. در این بخش، او که گرز هفت سر در دست دارد سوار بر پشت ورزای وحشی آسمان از دروازه سرگردانی عبور میکند و به پیشگاه خدا میرود و با پیشکش بردن میوههای نوبرانه درخواست خود را به او میگوید. او از کوهستانها گله میکند که از او نمیترسند و پوزه بر خاک نمیمالند و او را نمیستایند. اینانا به آنو چنین میگوید:
آنو، پدر من
به سلامت!
سخنانم را بشنو
و به من گوش فرا ده...
...........................
من، بزرگبانو
نزدیک آمدم
و کوهها نترسیدند
...............................
نزدیک آمدم
ایبه کوه
و کوهساران نترسیدند
نه به لرزه افتاد
از آهنگ لرزش خویش
نه پوزه بر خاک مالید
و نه لب بر زمین نهاد
به چنگشان میگیرم این نوخاستگان را
لرزه بر اندامشان میاندازم
و از او میخواهد که در نبرد کمکاش کند. اما آنو از این کار خودداری میکند و به او چنین پاسخ میدهد:
عزیزکم!
عزیزک من!
تو کوهسار را میخواهی
قلب آن را
پاسخاش به تو چنین است
ای بزرگ بانو
و در انتها او را از تصمیم خویش آگاه میکند:
من، تک ضربهی سهمام
بر شکوه بی پایان آنها
من با تو، آنجا نخواهم رفت.
ای دوشیزه اینانا
من سر برای تو نخواهم داد
و اینانا که خشمش صد چندان شده است به ناگهان دروازه خدای جنگ را میگشاید و شروع به نبرد میکند، گردباد را در میان بازواناش به چرخش درمیآورد و به سوی زمین میفرستد و تیرهایاش را بدون خطا پرتاب میکند.
با غژاغژ پاشنهها
اینانا دروازهی خانهی جنگ را
بهناگهان از هم میگشاید.
دستاناش کلون را
از در لاژوردیاش بیرون میکشند
با هیاهو ـ جنونی رها از کمان
تبر جنونآمیز را فرومیفرستد
گردباد را در میان بازواناش به چرخش درمیآورد
آنگاه به سوی زمیناش میفرستد
نازک زه را زن میکشد
تیرهای بیخطا آمادهی رها شدن
و گردبادها
زمینکوب و زمینکن، تندپیچ و نشترزن
همپرواز با خشم اینانا
یله زمینِ رها در هوای خوش را به درون میمکند
غباراش راه بر هر پلک و نفس میبندد
و با خردههای شکسته و شکستههای شرر زده
با کبود خاک آلود میچرخد
اینانا کوه را درهم میشکند و آن را خرد میکند. طوفانِ صخرهها پهلوی کوه را میترکاند ، جنگلها را میسوزاند و از بین میبرد و شرارههای توفنده به سبزههای پژمرده فرو میبارد. اینانا کوهستان را به زانو در میآورد و کوهستان میگرید و سرانجام اینانا معبد باشکوه پیروزیاش را بنا و اعلام پیروزی میکند. و اینک بخش آخر این سرود:
سنگ روی سنگ
معبد میسازم
تا قلمرو حکومت خود را مشخص کنم
با شکوه و جلال به پایاناش میبرم
بر بستر صخرهایاش پای استوار میایستد
و گاه نشست را جلوه میبخشد
*
یک کورگا را برای نیایش فرا خوان
دست افزارهای مقدس، گرز و خنجر را
بر او ارزانی دار
*
یک گارا را فراخوان
مرثیه خوانی اندوهگذار را
ابزارهای عبادت را
طبلها و تبیرهها را بدو بخش
*
خادمان مقدس را فرا خوان
برای آئین واژگون کردن
کاهن، زن میشود
کاهنه مرد.
*
من این معبد باشکوه را میسازم
کسی که یارست بر کوهها تاختن
کسی که اکنون پیروزمند ایستادهاست
آبشار ـ سیلی برآمده
من سبزه زاران را شُستم
به آبی بلند و تندآهنگ
و پرچینها را به تاراج بردم
کوهساران
من پیروز شدهام
ایبه
من پیروز شدهام
نخستین دختر ماه
که ایبه را نابود کردی
*
اینانای دوشیزه
ستایش شو
*
و ستایش باد بر نیسابا
ایزد بانوی نویسندگی
منابع: 1 ـ مجله چیستا شماره ؟، مقاله: میانرودان، تمدن سومریها و کهنترین شعر گیتی، سروده ی کاهن بانوی شهر اور، انهدوانا، نوشته خورشید مومنی
2 ـ فرهنگ اساطیر شرق باستان، گوندولین لیک، ترجمه دکتر رقیه بهزادی
اینانا یا ستاره ناهید یکی از مهمترین و تأثیرگذارترین اسطورههای اخترشناسی را فراهم میآورد. ستاره ناهید همیشه پیش از طلوع یا بعد از غروب خورشید در آسمان پدیدار میشود. این ستاره برای مدت 247 روز در مغرب و به دنبال غروب آفتاب نمایان میشود که شباهنگ نامیده میشود و در این حالت نماد عشق است.
اینانا ایزدبانوی سومری، ایشتارِ اکدی، خدای نگهبان مردم، عشق، باروری و جنگ بوده است و نماد آن ستاره پنج پر است. اما بعد از اشغال سومر توسط سامیها، تنها ویژگی جنگجویی او حفظ شده است.
کهنترین شعر جهان در ستایش ایزدبانو نانا، شامل پنج بخش است. بخش نخست نیایش است و در توصیف اینانا میباشد. بخش دوم، ستایشِ اینانا است که او را دوشیزهی زرین و درخشندهی بلور مینامد. در بخش سوم که "اینانا میخواند" نام دارد، او خود را معرفی میکند و از نبرد خود با کوهستان میگوید. کوهستان که ایبه نام دارد از او نمیترسد و اینانا از کوه میخواهد که او را بستاید. در بخش چهارم اینانا به ستایش آنو میرود. در این بخش، او که گرز هفت سر در دست دارد سوار بر پشت ورزای وحشی آسمان از دروازه سرگردانی عبور میکند و به پیشگاه خدا میرود و با پیشکش بردن میوههای نوبرانه درخواست خود را به او میگوید. او از کوهستانها گله میکند که از او نمیترسند و پوزه بر خاک نمیمالند و او را نمیستایند. اینانا به آنو چنین میگوید:
آنو، پدر من
به سلامت!
سخنانم را بشنو
و به من گوش فرا ده...
...........................
من، بزرگبانو
نزدیک آمدم
و کوهها نترسیدند
...............................
نزدیک آمدم
ایبه کوه
و کوهساران نترسیدند
نه به لرزه افتاد
از آهنگ لرزش خویش
نه پوزه بر خاک مالید
و نه لب بر زمین نهاد
به چنگشان میگیرم این نوخاستگان را
لرزه بر اندامشان میاندازم
و از او میخواهد که در نبرد کمکاش کند. اما آنو از این کار خودداری میکند و به او چنین پاسخ میدهد:
عزیزکم!
عزیزک من!
تو کوهسار را میخواهی
قلب آن را
پاسخاش به تو چنین است
ای بزرگ بانو
و در انتها او را از تصمیم خویش آگاه میکند:
من، تک ضربهی سهمام
بر شکوه بی پایان آنها
من با تو، آنجا نخواهم رفت.
ای دوشیزه اینانا
من سر برای تو نخواهم داد
و اینانا که خشمش صد چندان شده است به ناگهان دروازه خدای جنگ را میگشاید و شروع به نبرد میکند، گردباد را در میان بازواناش به چرخش درمیآورد و به سوی زمین میفرستد و تیرهایاش را بدون خطا پرتاب میکند.
با غژاغژ پاشنهها
اینانا دروازهی خانهی جنگ را
بهناگهان از هم میگشاید.
دستاناش کلون را
از در لاژوردیاش بیرون میکشند
با هیاهو ـ جنونی رها از کمان
تبر جنونآمیز را فرومیفرستد
گردباد را در میان بازواناش به چرخش درمیآورد
آنگاه به سوی زمیناش میفرستد
نازک زه را زن میکشد
تیرهای بیخطا آمادهی رها شدن
و گردبادها
زمینکوب و زمینکن، تندپیچ و نشترزن
همپرواز با خشم اینانا
یله زمینِ رها در هوای خوش را به درون میمکند
غباراش راه بر هر پلک و نفس میبندد
و با خردههای شکسته و شکستههای شرر زده
با کبود خاک آلود میچرخد
اینانا کوه را درهم میشکند و آن را خرد میکند. طوفانِ صخرهها پهلوی کوه را میترکاند ، جنگلها را میسوزاند و از بین میبرد و شرارههای توفنده به سبزههای پژمرده فرو میبارد. اینانا کوهستان را به زانو در میآورد و کوهستان میگرید و سرانجام اینانا معبد باشکوه پیروزیاش را بنا و اعلام پیروزی میکند. و اینک بخش آخر این سرود:
سنگ روی سنگ
معبد میسازم
تا قلمرو حکومت خود را مشخص کنم
با شکوه و جلال به پایاناش میبرم
بر بستر صخرهایاش پای استوار میایستد
و گاه نشست را جلوه میبخشد
*
یک کورگا را برای نیایش فرا خوان
دست افزارهای مقدس، گرز و خنجر را
بر او ارزانی دار
*
یک گارا را فراخوان
مرثیه خوانی اندوهگذار را
ابزارهای عبادت را
طبلها و تبیرهها را بدو بخش
*
خادمان مقدس را فرا خوان
برای آئین واژگون کردن
کاهن، زن میشود
کاهنه مرد.
*
من این معبد باشکوه را میسازم
کسی که یارست بر کوهها تاختن
کسی که اکنون پیروزمند ایستادهاست
آبشار ـ سیلی برآمده
من سبزه زاران را شُستم
به آبی بلند و تندآهنگ
و پرچینها را به تاراج بردم
کوهساران
من پیروز شدهام
ایبه
من پیروز شدهام
نخستین دختر ماه
که ایبه را نابود کردی
*
اینانای دوشیزه
ستایش شو
*
و ستایش باد بر نیسابا
ایزد بانوی نویسندگی
منابع: 1 ـ مجله چیستا شماره ؟، مقاله: میانرودان، تمدن سومریها و کهنترین شعر گیتی، سروده ی کاهن بانوی شهر اور، انهدوانا، نوشته خورشید مومنی
2 ـ فرهنگ اساطیر شرق باستان، گوندولین لیک، ترجمه دکتر رقیه بهزادی
No comments:
Post a Comment