پروفسورسیمو پارپولا
از قرن نهم به بعد مردانی با اسامی آرامی در ادارات عالی
وجود داشتند و در قرن هشتم تمام سناد رسمی به هر دو زبان اکدی و آرامی نوشته شده
بودند. در شروع قرن هفتم تمامی طبقه حاکم قطعأ به طور کامل دو زبانه شده بود، زیرا
دیگر، اغلب مکاتبات اداری امپراطوری به آرامی صورت می گرفت. تعدادی از کاتبان که
به خط میخی می نوشتند از آن پس به زبان آرامی به عنوان زبان اول خود تکلم می
کردند. به عنوان مثال کاتبی که رونوشت زیبایی را از اولین لوحه حماسه گیلگمش برای
کتابخانه آشور بانی پال تهیه کرد، مرتکب اشتباهی شد که فقط یک فرد آرامی زبان ممکن
است چنان اشتباهی را مرتکب شود. او علامت میخی لغت "ارباب" را برای
نوشتن لغت فرزند "پسر" به کار برد زیرا لغت آرامی مارا (ܡܵܪܵܐ) به
معنای ارباب مانند
لغت اکدی مارا (به معنای پسر) تلفظ
می شود
قطعأ می توان ملاحظه کرد که در پایان قرن هفتم قبل از
میلاد، زبان آرامی و فرهنگ امپراطوری بخش های اساسی هویت آشوری شده بودند. در حالی
که آرامی زبان متحد کننده امپراطوری بود، در خارج از آن مورد استفاده قرار نمی
گرفت. همین امر در مورد فرهنگ و مذهب امپراطوری نیز صادق بود. در حالی که خدایان
محلی همچنان توسط بخش های مختلف امپراطوری پرستش می شدند، تمامی امپراطوری به یک
خدای قادر مطلق (آشور) و نماینده زمینی او
یعنی پادشاه آشور ایمان داشت .
تمامی
این ویژگی ها از سقوط امپراطوری آشور جان سالم بدر برد و کمک کرد تا امپراطوری
علیرغم رسوم بیگانه و عناصر فرهنگی که توسط اربابان جدید معرفی شدند، بر جانشینان
خود مهر ویژه آشوری بزند. می توان گمان کرد که ممکن است عادات بیگانه فرمانروایان جدید حتی موجب تقویت
هویت آشوری توده های مردم شده باشد. احتمالأ این امر در مناطقی که به مدت طولانی
تری ضمیمه آشور بوده اند مانند ایالت هخامنشی
آتورا که در
زمان رومی ها به نام سیریا (سوریه) نامیده شد، و البته در مورد سرزمین اصلی آشور
صادق بوده است .
لازم به توضیح نیست که در قرون بعد از سقوط آشور، فرهنگ
امپراطوری آشور دچار تغییرات مشخصی شد. اما این امر طبیعی است زیرا حتی تحت حکومت
آشوری، فرهنگ آن به طور مداوم ضربات جدیدی
را از تمام جوانب دریافت می کرد. هر یک از دوره های حاکمیت پارس ها، مقدونی ها، رومی ها، بیزانطی
ها، ساسانیان و در نهایت اعراب و ترک ها، آثار ماندگار خود را بر میراث فرهنگ آشوری باقی گذاشتند
که اکنون به طور مشخص متفاوت تر از فرهنگی است که سه هزار سال قبل داشتند. اما
همان تغییر بر سایر فرهنگ ها نیز واقع شده است: فرهنگ یونانی امروز همان فرهنگ دوران
باستان نبوده و یونانی های عصر حاضر نیز همان یونانی ها نیستند. نکته اساسی این
است که علیرغم این که آشوری ها قدرت سیاسی خود را از دست داده و تحت ستم فراوانی
بخصوص در دوران ترویج مسیحیت قرار گرفته اند هنوز هویت قومی، فرهنگی و زبانی خود
را حفظ کرده اند
حتی
حاکمیت هزار ساله یونانی تحت سلوکی ها، رومی ها و بیزانس نیز قادر نبود که زبان
آرامی و هویت فرهنگی آشوری را از خاور نزدیک ریشه کن کند. درست برخلاف آن،
امپراطوری سلوکی به زودی تبدیل به امپراطوری آشوری ـ مقدونی شد. "مورخ رومی
به نام لیوی با مطالعه نوشته های دو شاهد قرن دوم پیش از میلاد به نام مانیلوس و
تیتوس فلامینیوس به این نتیجه رسید که " مقدونی های سلوکیه و بابل به سیریایی
ها (آشوری) و پارت ها تبدیل شده اند ... تمامی ارتش آنتیوخوس سوم، سیریایی (آشوری)
بود
نویسندگان و فیلسوف های متعددی از دوران باستان متأخر که در
سوریه روم متولد شده بودند در نوشته هایشان خود را به عنوان آشوری معرفی می کردند،
برای مثال لوسین ساموستایی که یک ادیب قرن دوم بود و خود را به عنوان "یک
آشوری ... که هنوز در کلام بربر است و اغلب کُتی به سبک آشوری می پوشد."
معرفی می کند. " یک نویسنده قرن دومی دیگر، یک لَمبلیخوس شناخته شده که یک
سری رمان در بابل نوشته بود " اصالتأ از هر دو طرفِ پدری و مادری سیریایی
بود، ویک سیریایی نه به معنای یونانی هایی
که در سیریا سکونت یافته بودند بلکه از سیریایی های بومی، و آشنا با زبان آشوری که
طبق رسوم آنها زندگی می کردند." هم نام مشهور این نویسنده، یک فیلسوف
نوافلاطونی به نام لَمبلیخوس
نیز اصالتأ سیریایی بود. نام لَمبلیخوس تلفظ یونانی نام آرامی لَ ـ میلیک است که
قبلأ در منابع سلطنتی آشوری دیده شده است.
تمامی این آشوری های خود آموخته،
به فرهنگ یونانی به خوبی آشنا بودند اما در عین حال به قدمت و ارزش میراث فرهنگی خود کاملأ آگاهی
داشتند. تاتیان که یک کشیش قرن دوم بود در
کتاب Oratio adversus
Graceus نام دارد،
خود را به عنوان "کسی که به
روش بربرها فلسفه می بافد، در سرزمین اسیریا متولد شده، در وحله اول اصول شما و در
وحله دوم آنچه را که من اکنون آموزش می دهم آموخته است." معرفی می کند و
سپس به گفتارخود ادامه می دهد تا فرهنگ یونانی را به عنوان یک فرهنگ بی ارزش رد
کند.
در مورد هویت آشوری، من
توضیحاتی از این قبیل را علیرغم عقیده عمومی که آنها را رجوع های ساده به
سابقه زبانی نویسنده می بینند و در موجودیت فرهنگ آشوری در خاور نزدیک یونانی شده
شک می کند، جدی تلقی می کنم. چگونه ممکن است که آن رسوم برجا نمانده باشند در حالی که می دانیم که یونا نی ها و
رومی ها ی فلات تا دوران باستان متأخر، روحانیت و علوم را از آشوری ها و بابلی
ها می آموختند؟ فرم شکسته
خط سریانی از ابتدای ظهور خود، به
تنهایی حاکی از وجود یک جریان
وسیع ادبی آرامی در قرون نو آشوری می باشد. براساس یادداشت های فرگوس میللر،
"ساکنان سریانی زبانِ آنچه که آشور قدیم بوده، ظاهرأ از فراموشی تاریخی رنج
نمی بردند ... سالنامه سریانی کرخه دی بت سلوخ یا کرکوک فعلی که در حدود قرن ششم
یا هفتم نوشته شده، با بنای شهر توسط یک شاه آشوری آغاز می شود و سپس ساخت و ساز
توسط سلوکی ها را یادآوری می کند و با ذکر شهدای دوران ساسانی ادامه می یابد.
" بدون اسنادی مکتوب که به دوران
آشوری ها رجوع کنند، وجود چنان جزئیات تاریخی ممکن نخواهد بود
از دوران متأخر، مسیحیت در جزء سریانی خود بخش اساسی هویت
آشوری را تشکیل داده است. همانطور که من نیز سعی کرده ام نشان دهم که قبول مسیحیت
برای آشوری ها آسان بوده است زیرا تعدادی از آموزه های کلیسای اولیه با اصول مذهبی
امپراطوری آشور هم آوا بودند. در اصل می توان این گونه مطرح کرد که تعدادی از
خصوصیات و دگم های (تعصبات) مسیحیت اولیه بر اساس اعمال و ایده هایی که در واقع
مرکزیت ایده ئولوژی و مذهب آشوری ها را تشکیل می دادند، بود. این جزئیات شامل نقش
مرکزی اصول ریاضت در مسیحیت سریانی، تفکر مادر خدا، باکره مقدس و اعتقاد به خدای
پدر، فرزند او و روح القدس که در اصول تثلیث خدا فرموله شده می باشند
اصول تثلیث فقط در قرن سوم میلادی وارد مسیحیت شده است. در
سال 260 بعد از
میلاد پاپ دئونیزیوس رومی هنوز از ایده سه ذات پیشنهادی اوریگن شوکه بود. اوریگن
عقاید خود را از کجا کسب کرده بود؟ آموزگار او کلمنت اسکندریه ای بود که او نیز به
نوبه خود توسط یک آشوری به نام تاتیان آموزش دیده بود. ما دقیقأ نمی دانیم که تاتیان از کدام بخش از آشور/
سیریا آمده بود اما می دانیم که او یک آشوری و از بخشی از آن سنت مذهبی بود
که عقاید تثلیثی در آن به مدت چندین قرن رواج داشت. من باید اذعان کنم که
به احتمال بسیار زیاد، وی منشأ نهایی تثلیث اوریگن است
برای یک ناظر بیرونی که از حقایق آگاه نیست مشکل خواهد بود که ارتباط بین امپراطوری های مسیحی آرامی زبان شکنجه شده و تحت فشار را تشخیص دهد. و اگر این تشخیص باشد برای آشوری ها سخت تر خواهد بود که جایگاه از دست رفته خود را در میان ملل حاکم به دست آورند . از این رو ضروری است که حقایقی که این ارتباط را ثابت کنند به طور منظم جمع آوری و به روشی ارائه شوند که موضوع را قاطعانه مطرح کنند .
No comments:
Post a Comment