یک نامزد ریاست جمهوری
مارک تواین
من تصمیم خود را برای فعالیت جهت کسب مقام ریاست جمهوری گرفتهام. آنچه که کشور میطلبد کاندیدایی است که به خاطر پرس وجو در مورد گذشته خود آسیب نبیند تا دشمنان حزب قادر به عیان کردن چیزهایی که قبلأ به گوش کسی نخورده بر علیه او نباشند. اگر شما با بدترین چیزی که در مورد یک نامزد انتخاباتی میدانید شروع کنید همهی تلاشها برای علم کردن چیزی بر علیه او بیحاصل خواهد ماند. اکنون من با یک پروندهی روشن وارد میدان خواهم شد. من پیشاپیش، تمام شرارتهایی را که مرتکب شدهام بر عهده میگیرم و اگر هر نوع کمیتهی وابسته به مجلس به امید کشف عملی بد و مرگبار که من پنهان کردهام دور و بر زندگینامهی من پرسه بزند، خوب ـ بگذار بزند.
در وهلهی نخست، من میپذیرم که در زمستان 1850 پدربزرگ روماتیسمی خود را به شکل یک درخت درآوردم. او پیر بود و مهارتی دربالا رفتن از درخت نداشت، اما با سبعیتی که از ویژگیهای من است، او را درحالی که لباس شب به تن داشت از در جلویی به بیرون ـ در تیر رس شلیک تفنگ ـ راندم و مجبور کردم از یک درخت افرا ـ که تمام شب همانجا ماند ـ بالا برود و به ساق پاهایش شلیک کردم. من این کار را انجام دادم زیرا او خروپف کرد. اگر یک بار دیگر پدربزرگ دیگری داشته باشم باز هم این کار را انجام خواهم داد. من اکنون نیز به اندازهی سال 1850 بیعاطفه هستم. من داوطلبانه اعلام میکنم که در نبرد گِتیزبرگ از میدان فرار کردم. دوستانم سعی کردهاند تا با طرح این ادعا که آن کار را برای تقلید از جورج واشنگتن ـ که به منظور دعا کردن به داخل جنگل های واقع در وَلی فورگ رفت ـ نمودهام، قضیه را کماهمیت جلوه دهند. این یک فرار مفلوک بود. من در یک خط مستقیم به طرف مدار رأس السرطان در رفتم زیرا ترسیده بودم. من میخواستم کشورم را نجات دهم اما ترجیح دادم کس دیگری این کار را انجام دهد. آن کار هنوز موجب تفریح من میشود. اگر شهرت فقط از راه دهانهی تفنگ بدست میآید، من مایل هستم برای کسباش به آنجا بروم، البته اگر دهانهی تفنگ خالی باشد. اگر پر باشد، قصد همیشگی و غیر قابل تغییر من پریدن از روی حصار و رفتن به خانه است. کار همیشگی من در جنگ این بوده که بیشتر از دو سوم مردان را ـ نسبت به زمانی که وارد آن می شدم ـ از میدان خارج کنم. به نظر من این کارعظمت کارهای ناپلئون را دارد.
دیدگاه های مالی من دیدگاه های یک کاراکتر مصمم میباشند اما شاید احتمالأ محبوبیت مرا نزد حامیان تورم افزایش ندهند. من بر برتری ویژهی پول کهنه (اسکناس) یا پول سخت (طلا و ...) اصراری ندارم. اصل بنیادی زندگی من این است که هر نوع پولی را که بتوانم، بدست بیاورم.
این شایعه که من عمهی مردهام را زیر درخت انگور دفن کردم صحیح میباشد. درخت انگوراحتیاج به کود داشت، عمهی من باید دفن میشد و من او را وقف این هدف متعالی کردم. آیا آن کار تناسبی با ریاست جمهور شدن من ندارد؟ قانون اساسی کشور ما چنین نگفته است. هیچ هم وطن دیگری به این خاطر که درخت انگور خود را با اقوام مردهاش غنی کرده نالایق تشخیص داده نشده است. چرا من باید به عنوان اولین قربانی یک تعصب پوچ انتخاب شوم؟
من هم چنین میپذیرم که انسان دوست نیستم. من به انسان فقیر در شرایطی که اکنون هست، به عنوان مواد خام تلف شده احترام میگذارم. اگر قطعه قطعه و کنسرو شود ممکن است برای فربه کردن بومیان جزایر آدمخوار و برای پیشرفت تجارت صادرات ما با آن منطقه مفید باشد. من باید توصیهای در مورد موضوع نخستین پیام خود بکنم. شعار کارزار انتخاباتی من این خواهد بود: کارگر فقیر را خشک کنید، داخل سوسیس را با او پر کنید.
اینها مربوط به بدترین بخشهای سابقهی من هستند. من بر اساس آنها به حضور مردم کشورمیآیم. اگر کشور من مرا نخواهد، من بار دیگر عقب نشینی میکنم. اما من خودم را به عنوان یک مرد مطمئن ـ مردی که از پایهی تباهی کامل شروع و پیشنهاد میکند که تا به انتها شیطانی باشد ـ توصیه میکنم.
ترجمه از انگلیسی: شامیرام داودپوریان
منبع:
The so Funniest American Writers (According to Andy Borowitz)
(The Library of America, 2011), pages 3 -5.© 2011 Library Classics of the US.,Inc.
First Published in 1879 as “Mark Twain as a presidential Candidate.”
مارک تواین
من تصمیم خود را برای فعالیت جهت کسب مقام ریاست جمهوری گرفتهام. آنچه که کشور میطلبد کاندیدایی است که به خاطر پرس وجو در مورد گذشته خود آسیب نبیند تا دشمنان حزب قادر به عیان کردن چیزهایی که قبلأ به گوش کسی نخورده بر علیه او نباشند. اگر شما با بدترین چیزی که در مورد یک نامزد انتخاباتی میدانید شروع کنید همهی تلاشها برای علم کردن چیزی بر علیه او بیحاصل خواهد ماند. اکنون من با یک پروندهی روشن وارد میدان خواهم شد. من پیشاپیش، تمام شرارتهایی را که مرتکب شدهام بر عهده میگیرم و اگر هر نوع کمیتهی وابسته به مجلس به امید کشف عملی بد و مرگبار که من پنهان کردهام دور و بر زندگینامهی من پرسه بزند، خوب ـ بگذار بزند.
در وهلهی نخست، من میپذیرم که در زمستان 1850 پدربزرگ روماتیسمی خود را به شکل یک درخت درآوردم. او پیر بود و مهارتی دربالا رفتن از درخت نداشت، اما با سبعیتی که از ویژگیهای من است، او را درحالی که لباس شب به تن داشت از در جلویی به بیرون ـ در تیر رس شلیک تفنگ ـ راندم و مجبور کردم از یک درخت افرا ـ که تمام شب همانجا ماند ـ بالا برود و به ساق پاهایش شلیک کردم. من این کار را انجام دادم زیرا او خروپف کرد. اگر یک بار دیگر پدربزرگ دیگری داشته باشم باز هم این کار را انجام خواهم داد. من اکنون نیز به اندازهی سال 1850 بیعاطفه هستم. من داوطلبانه اعلام میکنم که در نبرد گِتیزبرگ از میدان فرار کردم. دوستانم سعی کردهاند تا با طرح این ادعا که آن کار را برای تقلید از جورج واشنگتن ـ که به منظور دعا کردن به داخل جنگل های واقع در وَلی فورگ رفت ـ نمودهام، قضیه را کماهمیت جلوه دهند. این یک فرار مفلوک بود. من در یک خط مستقیم به طرف مدار رأس السرطان در رفتم زیرا ترسیده بودم. من میخواستم کشورم را نجات دهم اما ترجیح دادم کس دیگری این کار را انجام دهد. آن کار هنوز موجب تفریح من میشود. اگر شهرت فقط از راه دهانهی تفنگ بدست میآید، من مایل هستم برای کسباش به آنجا بروم، البته اگر دهانهی تفنگ خالی باشد. اگر پر باشد، قصد همیشگی و غیر قابل تغییر من پریدن از روی حصار و رفتن به خانه است. کار همیشگی من در جنگ این بوده که بیشتر از دو سوم مردان را ـ نسبت به زمانی که وارد آن می شدم ـ از میدان خارج کنم. به نظر من این کارعظمت کارهای ناپلئون را دارد.
دیدگاه های مالی من دیدگاه های یک کاراکتر مصمم میباشند اما شاید احتمالأ محبوبیت مرا نزد حامیان تورم افزایش ندهند. من بر برتری ویژهی پول کهنه (اسکناس) یا پول سخت (طلا و ...) اصراری ندارم. اصل بنیادی زندگی من این است که هر نوع پولی را که بتوانم، بدست بیاورم.
این شایعه که من عمهی مردهام را زیر درخت انگور دفن کردم صحیح میباشد. درخت انگوراحتیاج به کود داشت، عمهی من باید دفن میشد و من او را وقف این هدف متعالی کردم. آیا آن کار تناسبی با ریاست جمهور شدن من ندارد؟ قانون اساسی کشور ما چنین نگفته است. هیچ هم وطن دیگری به این خاطر که درخت انگور خود را با اقوام مردهاش غنی کرده نالایق تشخیص داده نشده است. چرا من باید به عنوان اولین قربانی یک تعصب پوچ انتخاب شوم؟
من هم چنین میپذیرم که انسان دوست نیستم. من به انسان فقیر در شرایطی که اکنون هست، به عنوان مواد خام تلف شده احترام میگذارم. اگر قطعه قطعه و کنسرو شود ممکن است برای فربه کردن بومیان جزایر آدمخوار و برای پیشرفت تجارت صادرات ما با آن منطقه مفید باشد. من باید توصیهای در مورد موضوع نخستین پیام خود بکنم. شعار کارزار انتخاباتی من این خواهد بود: کارگر فقیر را خشک کنید، داخل سوسیس را با او پر کنید.
اینها مربوط به بدترین بخشهای سابقهی من هستند. من بر اساس آنها به حضور مردم کشورمیآیم. اگر کشور من مرا نخواهد، من بار دیگر عقب نشینی میکنم. اما من خودم را به عنوان یک مرد مطمئن ـ مردی که از پایهی تباهی کامل شروع و پیشنهاد میکند که تا به انتها شیطانی باشد ـ توصیه میکنم.
ترجمه از انگلیسی: شامیرام داودپوریان
منبع:
The so Funniest American Writers (According to Andy Borowitz)
(The Library of America, 2011), pages 3 -5.© 2011 Library Classics of the US.,Inc.
First Published in 1879 as “Mark Twain as a presidential Candidate.”
No comments:
Post a Comment