قبل از شروع جنگ جهانی اول حدود35000 آشوری در دشت اورمیه (اکثرأ در روستاهای اطراف و تعدادی در شهر) زندگی میکردند. شغل اصلی مردم کشاورزی بود و اغلب در باغها انگور پرورش میدادند. آنها در کنار همسایگان مسلمان خود با صلح و آرامش زندگی میکردند
با شروع جنگ جهانی اول در اروپا اوضاع زندگی مردم دستخوش تغییرات ناخوشایندی شد. کردها که آماده ی جنگ بودند به نواحی مارگور و ترگور حمله و ان مناطق را غارت کردند. ساکنان آن مناطق به اورمیه فرار کردند و در روستاهای دشت اورمیه پراکنده شدند. دراکتبر 1914 اکراد تلاش کردند شهر اورمیه را بگیرند. آنها روستاهای انهر و آلواج را غارت کرده به آتش کشیده و با شلیک گلوله به سمت شهر حرکت کردند. با رسیدن نیروهای آشوری که تحت حمایت روسها بودند اکراد و ترکهای عثمانی عقب نشینی کردند
با عقب نشینی قوای روسیه ( که از چند سال قبل در دشت اورمیه مستقر شده بودند تا اکراد را تحت کنترل قرار دهند) از شمال غرب ایران در سی دسامبر1914 ،
اوضاع منطقه برای مسیحیان دشوارتر شد. هنگامی که آشوریها از این امر آگاه شدند به خطر پیش رو پی بردند. آنها متوجه شدند که تمام جادهها مسدود میباشند و اکراد و قوای ترک پشت دروازه شهر هستند. تعدادی زیادی از آشوریها (حدود 10،000)
که از ناحیه نازلو و تعدادی از آنها فراریانِ از ترکیه بودند، موفق به خروج از منطقه شدند. سپس دو میسیونری انگلیسی و تعدادی از مقامات رسمی بلژیکی منطقه را ترک کردند اما باقی مردم در جای خود باقی ماندند
یک روز پس از ترک روسها، روستاهای چاربخش و دلگشا مورد غارت قرار گرفتند. روستاهای دیزاتکه، ساعتلو، علی آباد، شمسحاجیان، بابرود، دربرود، سردرود، بکا و اردوشاهی تصرف شدند. قتل و غارت و تجاوز هر روزه صورت میگرفت. در روستای اردوشاهی کشیشی به نام اَبلَخَت همراه دخترش سوار بر اسب در حال گریز بودند که توسط اکراد مورد حمله قرار گرفتند. کشیش مذکور کشته شد و دخترش اسیر و به کردستان برده شد و آنجا به زور و اجبار به عقد یک مسلمان درآمد. چهار ماه بعد خبر مرگ او به مردم رسید. در یک دهکده دیگر همه مردان به جز سه نفر کشته شدند یا از تیفوئید مردند. مرد جوانی که بعد از 9 ماه از امریکا به قصد ازدواج برگشته بود روز بعد همراه مادر، خواهر و عمویش کشته شد. وسائل خانه آنها و مبلغ 500 تومان از دارائیشان غارت شد. بیشتر مردم در فرار کشته شدند یا سوزانده شدند و تعدادی از اجساد توسط سگها خورده شدند
در 4 ژانویه 1914در روستای گلپاشین که روستای بزرگی بود و تعدادی از فراریان به آن پناه برده بودند، نمایندهای از اکراد پیغام آورد که اگر مردم تسلیم شوند و مبلغ زیادی پرداخت کنند، روستا مورد غارت قرار نخواهد گرفت. روستائیان، شخصی را برای مشورت با ارباب روستا به شهر فرستادند اما قبل از رسیدن نماینده، اکراد به روستا حمله کردند. هر چند آشوریها نبرد سختی کردند اما به علت قلت تعداد موفق نشدند. زنها و بچهها به کلیسا پناه بردند. ساختمانها به آتش کشیده شدند. در نهایت تمام مردم به دو کلیسای روستا پناه بردند در حالی که روستا محاصره شده بود. شب هنگام با رسیدن مستر پاکارد به همراهی دو هزار نفر دیگر از آشوریها پناهگاههایی برای آنها برپاشد و مردم به مدت چهار ماه در حالی که با ترس و وحشت و درد دست و پنجه نرم میکردند در آن شرایط زندگی کردند
در یک مورد دیگر کشیشی که اموال و پول خود را به گروهی از اکراد داده بود تا نجات یابد توسط گروهی دیگر که چیزی نصیبشان نشده بود جلوی چشمان همسر خود کشته شد. همسر وی که به طور معجزهآسایی موفق به اختفای خود شده بود، بعد از شش روز خارج شده و به روستای همسایه رفته بود. در آنجا در خانهی افرادی مسلمان پناه گرفته و توسط آنها به شهر گریخته بود
روستاهای آدا، سپرغان، موشاوا، شیرآباد و قراجلو که در ناحیه نازلو قرار دارند نیز مورد حمله و غارت قرار گرفتند. روستای آدا بعد از ترک روسها مورد غارت قرار گرفت. پس از آن اکراد به روستا حمله کردند و تمام مردان را کشتند و آنهایی را که زخمی شده بودند به حال خود گذاشته شدند تا بمیرند. زنان و کودکان که به پشت بامها فرار کرده بودند بعدأ پایین کشیده شدند و به طرز وحشیانهای با آنان رفتار شد. کلیساها آلوده و کتابهای مقدس نابود شدند. تعدادی از زنان به زور بُرده و مجبور به تغییر دین شدند که بعدأ به فروش رسیدند یا به اجبار به ازدواج دشمن درآمدند
در یک مورد دیگر که مربوط به روستای قراجلو میباشد، زنی که با دو فرزند خود در حال فرار بود با مردی برخورد کرد. آن مرد فرزندان او را گرفته در لباسهایشان پیچید و به رودخانه یخزده انداخت. سپس به زن پیشنهاد ازدواج داد و هنگامی که زن پیشنهادش را رد کرد، او زن را در جاده رها کرد. زن بازگشت و کودکانش را از نهر بیرون آورد و به یک باغ در نزدیکی آنجا برده و در فضایی توخالی قرار داده و رویشان را با کاه پوشاند تا گرم شوند اما صبح هنگام دو فرزند او فوت کردند . سپس او موفق شد به اورمیه برود و پنج ماه بعد آن مرد به سزای اعمال خود رسید
در سلماس بیشتر ساکنان آن قبل از فرار از اورمیه به روسیه فرار کرده بودند اما خانهها و املاکشان به همان سرنوشت اورمیه دچار شد. ترکهای عثمانی پس از ورود به سلماس متوجه شدند که تعدادی از مسیحیان به خانههای دوستان مسلمان خود پناه بردهاند. آنها مسیحیان را مجبور کردند که کاغذی را امضاء کنند مبنی بر اینکه با آنها خوب رفتار شده است. البته این حیلهای بود جهت شناسایی مسیحیان و به این ترتیب موفق شدند تا نام و محل اقامت 725 آشوری و ارمنی را در سلماس به دست بیاورند. چند روز بعد این عده را با طناب به هم بسته و پیاده به محلی بین هفتوان و خسروآباد بردند، تعدادی از آنها را با گلوله کشتند و بعضی را قطعه قطعه کردند
ترجمه: شامیرام داودپوریان
منبع:
1916:
Urmia, salmas, and
Hakkiari: Fuller Statement by Mr. Paul Shimmon/Atour.com
Lenten hich mindi shemou qtal amma suryaya w leten seyfo eten akhchi Qtal Amma Ashuraya.
ReplyDelete