“Azoukh Bakhoukh
Lazoukh Bakhoukh”
دکتر هلن ساخو
خوانندگان بسیار
گرامی
قبل از اینکه داستان واقعی زیر را تقدیمتان نماییم، و همانطور که به کرات
متذکر شدهایم، متأسفانه تعداد زیادی از مهاجرینی که در سنین بالا ترک وطن کردهاند
ـ چه ایرانی باشند و چه از دهها ملل دیگری که در شهرهای جهانی (Global Cities)
متمرکز شده و زندگی میکنند ـ قادر به تکلم به زبان کشور میزبان نمیباشند. دلایل متعددی برای پدیدار شدن این روند و پروسه
جهانی شدن (Globalisation)
که مهاجرتهای بینالمللی (International Migrations) یکی از مهمترین و قابل لمسترین
شاخصهای آن به حساب میآید، وجود دارد که شامل جذب شدن در بازارهای کارهای بدنی
(Segmented Labour Market)
و سطح پایین مانند کارهای ساختمانی، کار در هتلها یا رستورانهای شهرهای جهانی،
ساعات کار بسیار طولانی و خستگیهای مفرط
ناشی از آن و عدم وجود حفاظتهای معمول جانی و مالی ناشی از غیرقانونی یا
بلاتکلیف بودن که خود موجب تشویش روانی میشود ـ که بین مهاجران در همهی کشورها
بالاتر از دیگران است ـ و غیره میباشد.[1] البته عوامل
متعدد دیگری نیز مانند عدم علاقهی شخصی، سهلانگاری و یا عدم توان به برنامهریزی
دراز مدت برای زندگی سالمتر و موفقتر نیز باعث میشوند که چنین مهاجرینی قادر به
برقراری ارتباط لازم با بطن جامعه نباشند و در محیط کار با دیگر مهاجرین به زبان
مادری (در صورت و به احتمال زیاد هموطن بودن) و یا به زبان کشور میزبان ـ ولی به
طور ناقص و شکسته بسته با دیگر مهاجرینی که در همین بازارهای کاری "حبس"
شدهاند ـ تکلم کنند. در نتیجه آنها سالیانِ سال و اغلب به طور همیشگی و دایم از
یادگیری صحیح زبانهای اصلی کشور میزبان محروم میشوند و یا در تکلم و به ویژه
نگارش آنها ضعیف و ناتوان باقی میمانند. آنها همیشه محتاج دوستی تحصیلکرده و
یا مترجمی ارزان قیمت هستند که از حق و حقوق خود و فرزندانشان دفاع کند و این
امرمتأسفانه تقریبأ همیشه اثر معکوس دارد و آنها را در موقعیت ضعیفشان نگه میدارد.
و اما ژورنال ما! با پوزش از توضیح بالا که بالاجبار طولانی شد، داستان واقعی
زیر را به شما عزیزان تقدیم میکنیم و امیدواریم مورد پسندتان قرار گیرد:
در حال سفر از لندن به فرانسه هستم. صف مسافرین به خاطر مسایل امنیتی فرودگاه
و خطر تروریسم جهانی، روز به روز طولانیتر و کندتر میشود. همه چیز و همه کس باید
چک شود، از موبایل و کامپیوتر گرفته تا آب آشامیدنیِ آدم و کمربندش. عجب دنیایی
شده است. هیچ "انسانی" به دیگری اطمینان ندارد و همه جا جو امنیتی شده
است.
بالاخره به هواپیما میرسیم و هر کس به کار خودش مشغول میشود. درعصر جهانی شدن یا به زبان خودمان ܬܸܒܼܝܼܠܵܝܘܼܬܵܐ،
اکثریت مطلق مسافرین، خود را با انواع
و اقسام وسایل کامپیوتری که تکنولوژیِ مدرن در اختیار انسان قرن بیست و یکم قرار
داده غرق یا گم میکنند. کتاب میخوانند، بازی میکنند، با دوست یا فامیل حرف میزنند،
از هر چیزی که برایشان جالب باشد فورأ عکس میگیرند . آن را به جایی در این عالم
پهناور میفرستند یا در فیس بوک قرار میدهند و غیره. و اگر موبایل شان گم شود،
تاریخ هم گم خواهد شد! من نیز به خاطر علاقهی شخصی به قلم و کاغذ پناه میبرم و
همینطوربه شماره 19 "شامیرام" که تازه به دستم رسیده. مشتاق هستم که
پس از تهیهی مطلبی برای تدریس در یک دانشگاه تحت عنوان:
“We cry if we go
We cry if we stay”
به عبارت دیگر و به یک زبان اصیل آشوری و نوع لاتینیاش که
فعلأ مرسوم شده:
Lazoukh Bakhoukh”
"شامیرام" را
بخوانم. مطالب بالا برای کلاسی است در رابطه با جهانی شدن، هویت و زبان.
همسفر من که مشغول
خواندن "نیویورک تایمز" است میپرسد" شما دارید چکار میکنید؟"
از لهجهی او میفهمم که امریکایی است. پاسخ میدهم که مشغول تهیهی مطلبی در مورد
زبان، هویت، مهاجرت و جهانی شدن هستم. میگوید "آخر فقط بخشی از چیزی که شما
نوشتهاید به انگلیسی است. پس این دومی دیگر چه زبانی است؟ میبینم که الفبای
لاتین را دارد اما اصلأ نمیفهمم چیست! البته پوزش میخواهم که شما را از کار کردن
وامیدارم ولی من علاقهی خاصی به زبان دارم. ببینید در این شماره "نیویورک
تایمز" دارم مقالهای میخوانم بسیار جالب
که راجع به یک زبان قدیمی در تایلند است به نام “Choaho”(چوهو) که متأسفانه دیگر نه خوانده
میشود و نه نوشته. قدیمیهایی که زمانی آن را مینوشتند حالا همگی مردهاند، آنهایی
که حالا پیرهستند فقط به آن تکلم میکنند و جوانترها نه خواندن آن
را بلدند و نه نوشتناش را. بعضأ تا حدودی آن را حرف میزنند و برای برقراریِ
ارتباط با همقومان خود که معمولأ از طریق الکترونیکی انجام میگیرد از حروف لاتین
استفاده میکنند."
سپس توضیح میدهد که عشق به زبان، از طریق مادرش به او منتقل شده و او خود به
چندین زبان صحبت میکند: ژاپنی را از طریق کاری آموخته، اسپانیایی را در مدرسه، و
در حال حاضر در حال یادگیری فارسی میباشد تا بتواند با خانوادهی نامزدش که در
حال حاضر اکثرأ مقیم امریکا می باشند ولی انگلیسی بلد نیستند ارتباط برقرار کند.
از علل عدم توانایی خانوادهی نامزدش در تکلم به زبان کشور میزبان میپرسم و
همانطور که میتوان حدس زد او تقریبأ به تمامی عللی که در مقدمه توضیح دادیم
اشاره میکند: سن بالای پدر و مادر در زمان مهاجرت، سپری کردن ساعات بسیار طولانی
در کارهای طاقتفرسا برای فرستادن فرزندان (منجمله نامزد خود ایشان) به دانشگاه،
افسردگی و غیره. سپس از من راجع به کار، ملیت، زبان و هویت خودم میپرسد. توضیح میدهم
که من آشوری هستم و متولد ایران. چند زبانه هستم و تخصص کاریام اقتصاد، جهانی شدن
و مهاجرتهای بینالمللی است. اکثرأ به انگلیسی تدریس میکنم ولی طبیعتأ بسیاری از
اوقات به علت دلتنگی و دوری از وطن و همقومان خودم و همینطور به خاطر جلب توجه
دانشجویان انگلیسی زبان به زبانهای دیگر و از این طریق به دنیاهای فرهنگی دیگر،
مطالبی به زبانهای مختلف ولی با حروف لاتین روی تخته مینویسم و اینکه معمولأ
این روش تدریس مورد علاقهی دانشجویانام قرار میگیرد و آنها در عمل این پدیدهی
جهانی شدن، یعنی اختلاط اقتصادها و فرهنگها، ملتها، مذاهب، باورها و زبانها را
لمس میکنند و از آنجایی که زبان انگلیسی فعلأ زبان غالب در پروسهی جهانی شدن میباشد
همه میتوانند هر چیزی را به حروف لاتین بخوانند بدون اینکه معنی آنرا بفهمند.
توضیح میدهم که این تیترخاص راجع به مهاجرتها و جداییهای عجیبی است که ملت خودم
سالهاست با آن دست و پنجه نرم میکند و عاقبت کارش معلوم نیست. میپرسد" آیا
شما در این زمینه نیز کار کردهاید؟" میگویم" البته! حدود 25
سال است که در این باره تحقیق کردهام و نوشتهام. آرزویم این است که خاتمهی
کتابم در ایران نوشته شود."
او که حالا ارتباط
عنوان مطلب درس دانشگاهی بنده ـ که هم به انگلیسی و هم آشوری ولی به حروف لاتین و
در کنار هم ـ را به خوبی متوجه شده است میگوید
" پس دیگر این نوشتهها به چه زبانهایی است؟" منظورش ژورنال
"شامیرام" است که زیر کاغذهای بنده انتظار خوانده شدن را میکشد.
"شامیرام" را به او نشان میدهم. میگوید" از جلدش حدس زدم. بله من
این ژورنال را میشناسم! من از طریق نامزدم که همیشه بخش فارسی آنرا میخواند با
ژورنال شما آشنایی پیدا کردهام. او و خانوادهاش فارسی زبانند ولی دوستان آشوری
زیادی دارند. عجب دنیای کوچکی است!"
خوانندگان گرامـی،
باید اعتـراف کنم کـه با بهتزدگـی تـوأم با کنجکـاوی پرسیـدم
" شما واقعأ درست میگویید؟ شما امریکاییها برخلاف انگلیسیهای همزبانتان
زود هیجانزده میشوید"... البته پرسشام همراه با پوزشخواهی از نوع
انگلیسیاش (یعنی مودبانه ولی با طنز و کمی کنایه) است. او نیز با خنده و یکرنگیِ
خاصِ خیلی از امریکاییها میگوید" اختیار دارید، یعنی حرف بنده را قبول
ندارید؟! میتوانید مرا امتحان کنید. مگر نمیگویید استاد دانشگاه هستید؟ خوب من
هم میتوانم به شما شک کنم، مگر نه؟" میبینم که صحبتاش صادقانه و منطقی
است. من تنها یک راه در پیش دارم: لَر به غیرت کردن این امریکایی! میگویم
"بسیار خوب، پس اسم این ژورنال را به فارسی، بله به فارسی، چون میدانم ادعای
آشنایی با آشوری را نکردهاید، همین حالا و بدون خیره شدن به جلد این شماره، و به
طور واضح بنویسید." ده ثانیه فرصت دارید!" او هم با تقبل این شرایط به
فارسی مینویسد "شامیران".
دوستان عزیز، همانطور که واقف هستید ژورنال ما فعلأ عمدتأ دوزبانه است. نکته
اینجاست که ایشان اول به جلد مجله به زبان آشوری نگاه کرده و نه فارسی. بنابراین
من فرض را بر این میگیرم که منظور ایشان این است که تا ده ثانیهی دیگر اسم ژورنال
را به آشوری خواهد نوشت و تعجب همراه با تحسین اولیهام از این بابت است. به هر
صورت دوست امریکایی ما توضیح میدهد که اسم ژورنال را به هر دو زبان و در صف
فرودگاه ـ زمانی که بنده مشغول جابجایی اوراق خود برای بازرسی امنیتی بودهام ـ در
هر دو روی جلد دیده است. با تشکر از توضیح صادقانهی او میپرسم" خوب حالا
اگر 10 دقیقه یا حتی بیشتر به شما وقت بدهم
میتوانید همین یک حرف را به زبان مادری منهم بنویسید؟ توجه کنید که تمامی مکالمهی
ما به زبان سطح بالای مادری خود جنابعالی که انگلیسی دانشگاهی است بوده!" میگوید"
باور کنید یادگرفتن آشوری آرزوی من است." سپس میپرسد "آرزوی شما چیست؟
چه زبانی را دوست دارید بیاموزید؟" من هم پاسخ میدهم که خوشبختانه یا
متأسفانه به اندازهی کافی زبان بلد هستم
و آرزویم این است که بهزودی در کشور خودم به هر کدام از آنها به تدریس
رشتههای تخصصی خودم بپردازم.
خوانندگان گرامی،
عکس زیر از نوشتهی ایشان است که با استفاده از تکنولوژیِ جدیدِ عکاسی از طریق
موبایل برداشته شده و تقدیم شما عزیزان، به ویژه تمامی آنانی که زبان باستانی و
مقدس ما را میآموزند میشود، باستانی زیرا که در تاریخ چند هزار سالهی تمدن
آشوریان (The cradle of civilisation) یا گهوارهی تمدن بشری، بر بسیاری از کشورها،
از کشور عزیزمان ایران تا چین و هند و آمریکا و اروپا و آفریقا ـ چه از طریق
مستقیم و چه از طریق تأثیرگذاری غیرمستقیم ـ اثری ملموس، غیرقابل انکار و جادویی
داشته و زبانی مقدس (ܩܲܕܝܼܫܵܐ) است زیرا که زبان حضرت مسیح میباشد.
ملتی که از گذشته و تاریخ خود آگاهی نداشته باشد
نمیتواند روح شادی داشته باشد
میلان
کوندرا فیلسوف اهل چک
No comments:
Post a Comment