پس از کوره راهی
در دهی
دخترکی آشوری مرا منتظر است
آن که گفت روزی
"عمو باز هم خواهی آمد؟"
و من به کفشهایم نگاه کردم
و لاجرم به کفشهای او
که کفش نبودند
و به پاهای او
که برهنه بودند
در دمپائیهای پاره
و انگشتان نوجوانش
سبزههای نورسته گِلآلود را
ناخواسته فشرده بودند.
پس از کوره راهی
در دهی
در صبحی بهاری
ادوارد بتورده، اورمیه
No comments:
Post a Comment