امانوئل قنبر
اجداد ما در بین
النهرین آغاز هر سال را جشن می گرفتند. این جشن در حقیقت جشن تجدید حیات طبیعت و
یکی از مهم ترین جشن های ملی و مذهبی بین النهرین به شمار می رفت. این جشن از دو
اسطوره یعنی اسطوره آفرینش و اسطوره ایشتار و تموز که ساکنان بین النهرین به آنها
اعتقاد داشتند نشأت گرفته بود. افسانه آفرینش در بابل از اهمیت بسیاری برخوردار
بود زیرا با جشن سال نو آمیخته بود.
افسانه آفرینش که
شامل هفت لوحه می باشد، حاکی از آن است که در ابتدا در جهان چیزی وجود نداشت به جز اَپسو(خدای آب
های شیرین) و تیامات (الهه آب های شور). از به هم پیوستن این دو، خدایانی به وجود
آمدند. نخستین جفت، لَخمو و لَخَمو بودند که انشار و کیشار را به وجود آوردند. این دو نیز به نوبه خود، آنو
خدای آسمان و اِآ خدای زمین و آب (که به عنوان خدای دانش و منبع تمامی جادوها نیز
شناخته شده است) را می آفرینند. سپس اِآ، آشور یعنی قهرمان اسطوره (نوع آشوری و
معادل مردوک) را می آفریند. پس از آن نزاعی بین خدایان اولیه و آنها که بعدأ به
وجود آمده اند پیش می آید. سروصدای خدایان جوان تر موجب ناراحتی اَپسو و تیامات می
شود. این دو با مومو که وزیر اَپسو است مشورت می کنند تا راهی برای نابودی خدایان
جوان بیابند. تیامات مخالف نابودی فرزندان خود است اما اَپسو و مومو نقشه ای طرح می
کنند که خدایان از آن آگاهی یافته و هشیار می شوند. لیکن اِآ (دانش کامل) نقشه
دیگری طراحی می کند. او یک طلسم خواب بر اَپسو می پاشد و او را ذبح می کند، مومو
را می بندد و طنابی از بینی او می گذراند.
سپس اطاق مقدس خود را بنا می کند که تولد آشور در آن صورت می گیرد
آمادگی برای یک
مبارزه جدید بین خدایان اولیه و خدایان جوان تر به پیش می رود. تیامات به خاطر
سکوت در هنگام نابودی اَپسو، توسط سایر فرزندانش سرزنش می شود. او کینگو یعنی رهبر
یورش را به وجود می آورد، او را مسلح می کند و الواح سرنوشت را به او می دهد. سپس
گروهی از موجودات هیولا مانند می آفریند و کینگو را در راس این گروه قرار می دهد و آماده می شود که از اَپسو انتقام
بگیرد. مجمع خدایان اخبار حمله آتی را دریافت می کند. سپس آنو با اختیارات مجمع
خدایان جهت منصرف کردن تیامات از هدف خود فرستاده می شود، اما ناموفق باز می گردد.
پس از آن اَنشار در مجمع خدایان بر پا می خیزد و پیشنهاد می کند که وظیفه ای بر
عهده آشور، قهرمان جوان گذاشته شود. پدر آشور یعنی اِآ به وی توصیه می کند که با
این وظیفه موافقت کند و آشور راضی می شود که آن را بپذیرد به این شرط که قدرت کامل و
مساوی در مجمع خدایان به او داده شود و سخن او تعیین کننده سرنوشت باشد
خدایان رضایت می دهند و اعلام می کنند که آشور پادشاه است. سپس آشور مسلح
می شود. اسلحه او عبارت است از تیر و
کمان، چماق، روشنائی و یک تور که چهار گوشه آن توسط چهار باد نگاه داشته شده اند. او بدنش را از شعله پر می کند، هفت گردباد
سهمناک را می آفریند، ارابه طوفان خود را
بالا می برد و به سوی تیامات و گروه او می تازد. آشور با تیامات می جنگد، تورش را
پهن می کند تا او را بگیرد و هنگامی که تیامات دهان خود را باز می کند تا او را
ببلعد، آشور باد شیطانی را به جلو می راند تا تیامات را متورم کند و سپس با تیر
خود او را بی حرکت کرده و قلبش را می شکافد. دیوهای حامی تیامات می گریزند اما در
تور آشور اسیر می شوند. رهبر آنها (کینگو) نیز همان طور گرفتار می شود. سپس آشور الواح
سرنوشت را از کینگو گرفته و محکم بر سینه خود می بندد.
ماردوک (آشور) وسیروش (اژدها)
او بدن تیامات را دو قسمت می کند، نیمی از آن را به صورت آسمان بالای زمین
قرار داده، با میله هایی آن را ثابت می کند، نگهبانانی می گمارد و به آنها امر می
کند که مانع فرار آب ِآن (آسمان) شوند. آشور قصد خود را برای آفریدن انسان به
منظور خدمت به خدایان اعلام می کند. با توصیه اِآ تصمیم گرفته می شود که کینگو
رهبر شورش باید نابود شود تا انسان به وجود آید. کینگو ذبح می شود و از خون او
انسان به وجود می آید تا در خدمت خدایان قرار بگیرد. سپس خدایان معبدی برای آشور بنا می کنند و به امر آنو
پنجاه اسم افتخار به او اعطا می کنند. اسطوره که موجب شده تا اول نیسان شروع سال
نو آشوری و بابلی به شمار آید، اسطوره ایشتار و معشوق او تموز است. این اسطوره با
گفتگویی بین ایشتار و برادرش اوتو شروع می شود. درابتدا ایشتار ازعشق خود به زارع خبر می دهد در حالی
که اوتو ترجیح می دهد که او با شبان ازدواج کند. در نهایت ایشتار مجبور می شود تا
توصیه برادرش را بپذیرد. بعد از دیدار با تموز، ایشتار به عشق او گرفتار می شود و
تموز نیز به نوبه خود از ایشتار می خواهد
که به ازدواج او درآید. به این ترتیب ایشتار، الهه عشق، با تموزِ شبان که
به خدای فراوانی ارتقاء یافته است ازدواج می کند. ازدواج آن دو به زمین فراوانی می
بخشد و تجدید حیات زمین تضمین می شود.از این اسطوره، فرود ایشتار به سرزمین بی
بازگشت را نیز می آموزیم. نسخه اصلی اسطوره دلیلی برای این سفر ارائه نمی کند اما
نسخه آشوری آن توضیح می دهد که ایشتار تعدادی از مردگان را آزاد می کند. هنگامی که
ایشتار به دروازه سرزمین بی بازگشت می رسد این کلمات را خطاب به دروازه بان می
ای دروازه
بان، دروازه ات را بگشا،
دروازه ات را بگشا
تا وارد شوم!
اگردروازه را نگشائی تا وارد شوم،
دروازه را خرد
خواهم کرد.
کلون را خواهم شکست،
چهارچوب در را خرد
خواهم کرد،
درها را از جا بر
خواهم داشت،
مردگان را بر می
خیزانم تا زندگان را بخورند،
تا شمار مردگان بر
زنده ها فزونی یابد."
اگرچه ارشکیگال
خواهر ایشتار است، اما از فکر دریافت چنین جایزه ای شاد می شود و به دروازه بان
امر می کند که به ایشتار اجازه ورود داده شود. در هر یک از هفت در جهنم که ایشتار
از آنها می گذرد، مجبور می شود تا بخشی از پوشاک خود را بیرون بیاورد: نخست تاج،
سپس گوشواره ها، گردن بندها، سینه بندش که از فلز گران بهایی ساخته شده است، کمربندش
که از "سنگ های تولد" ساخته
شده، دست بند ها، مچ بندها و در نهایت جامه باشکوه او مصادره می شود.
در حین وقوع این
حوادث در سرزمین بی بازگشت، همه چیز بر روی زمین پژمرده شده
است. درختان و گیاهان سبز نمی شوند، حیوانات و انسان ها عقیم شده اند. اما
ایشتار قبلأ
از پَپسوککال پیام رسان که وزیر خدایان بزرگ است خواسته است که اگر تا سه روز بعد بازنگردد ، خدای دانش را از عدم موفقیتش مطلع کند. سه
روز می گذرد و خبری از ایشتار نمی شود. هنگامی که اِآ از این امر خبردار می شود
موجودی با زیبایی فریبنده به نام آسوشونامیر را می آفریند و به دنیای زیرین می
فرستد تا با جلب نظر ارشکیگال مشک آب حیات را از او بگیرد. آسوشونامیر با
استفاده از جذابیت خود در این کار موفق می شود و ارشکیگال با بی میلی به وزیر خود نمتار دستور می دهد تا آب حیات را بر
ایشتار بپاشد. ایشتار آزاد شده و باز می گردد و در حین بازگشت تمامی زیور آلات و
پوشاک خود را باز پس می گیرد. اما او باید تاوان بپردازد: ارشکیگال به نمتار می
گوید، "اگر او تاوان خود را نپردازد او را بازگردان این که این بها چه خواهد بود مشخص نیست اما نام بردن از تموز
در انتهای اسطوره، مشخص می کند که ایشتار آزادی خود را به قیمت از دست دادن تموز
به دست می آورد که از آن به بعد در دنیای زیرین زندگی خواهد کرد و فقط سالی یک روز
به روی زمین باز می گردد ودر آن روز مراسمی به اجرا در می آمد. این مراسم همان
آئین تِکلیم تو بود که در ماه دوموزی (تموز) انجام می گرفت و طی آن مجسمه ای از
تموز به حمام برده شده و تدهین می شد و در معرض تماشای عموم قرار می گرفت
در آشور (یا بابل) جشنواره
سال نو به مدت دوازده روز ادامه داشت. چهار روز نخست نیسان به تهیه مقدمات و
تطهیرهای ضروری اختصاص داشت و همین طور اسطوره اِنوما اِلیش در معبد خوانده می شد.
در پنجمین روز کاهن اعظم در داخل مقبره آشور (یا مردوک) در مقابل شاه قرار می گرفت
و لباس سلطنتی را از او می گرفت و او را در مقابل تمثال خدا قرار می داد. سپس به
صورت او سیلی زده و مجبور می کرد تا زانو بزند و بی گناهی خود را اعلام کند:
"من گناهی مرتکب نشده ام، ای خداوند سرزمین ها ..." . کاهن سپس از طرف خدا او را مورد خطاب قرار داده
و اعلام می کرد که نیایش وی شنیده شده و او قلمرو تو را وسعت داده و وفاداریت را
افزون خواهد کرد. سپس لباس سلطنتی را به او پس داده و بار دیگر به صورت او سیلی می نواخت. اگر از چشمان شاه اشک جاری می
شد (به نشانه باران بارور کننده؟) نشانه خوبی بود. در این مراسم جالب شاه تطهیر
شده و حکومت او برای کسب آمادگی جهت بازسازی جهان که باید در آن شرکت می کرد تجدید
می شد. در همان روز خیابان ها مملو از هیجان می شد. خدا ناپدید شده بود، قدرت مرگ
او را در کوهستان به اسارت گرفته بود، طبیعت بی جان و مضطرب شده و آشفتگی در حال
بازگشت بود. جماعات مردم در
حال شیون و زاری به دور و اطراف می
دویدند، چشم مردم به سمت زیگورات، جایی که مقبره آشور در آن قرار داشت بود. در آن
جا او در تاریکی غبارآلود سرزمین بی بازگشت زندانی
شده بود و احتیاج به کمک آنها (عزاداری) داشت
روز بعد یعنی ششم
نیسان، روزی پراز هیجان بود. جمعیت در طول سواحل رودخانه
موج می زد تا رسیدن
تمثال خدایان را که در قایق های مقدس خود به اسکله می رسیدند مشاهده کند . آنها از
نیپور و اوروک، از کوثا و کیش آمده بودند. مهم تر از همه، تمثال
نبو، فرزند ماردوک بود. نبو که
مقیم بورسیپا بود به عنوان ناجی پدرش آمده بود. احتمالأ او رژه پیروزمندانه ای از
تمامی خدایان را از بالای رودخانه هدایت می کرد: پادشاه آنجا بود و یک جرعه شراب
می ریخت. در روز هفتم نبو خدایان را بر علیه دشمنان پدرش هدایت کرده وماردوک از
کوهستان رهایی می یافت. روز هشتم تمام تمثال خدایان در اوبشوشیناک که در ضمن محل
اجتماع خدایان بود جمع می شدند. آنها به ترتیب اولویت در مقابل آشور یعنی کسی که
قدرت متحد خود را به او بخشیده بودند قرار
می گرفتند و به او سرنوشتی بی همتا اعطا می کردند. در حین این که شاه، کاهنان و
تمثال ها در میان دیوارهای ایساگیلا جا می گرفتند جمعیت باید خاموش می بود. در روز
نهم مردم و خدایان از ایساگیلا به طرف خانه آکیتو که در باغ های زیبا واقع شده بود
راه پیمایی می کردند. سرانجام ایشتار با آشور (یا ماردوک) رفت، و شاه اعلام شروع
کرد: خداوند آشور(بابل) جلو می رود، سرزمین ها در مقابل او زانو میزنند. سارپانیتوم
(ایشتار) جلو می رود، گیاهان معطر می
سوزند و عطر می پراکنند. در کنار ایشتار، در حین این که خدمتکارانش فلوت می نوازند
، آشور پیروزمندانه به پیش می رود
این قسمت از مراسم
در شب می گذرد و مراسم ازدواج مقدس آشور و ایشتار از طریق ازدواج نمایشی شاه و
کاهنه جشن گرفته میشود که منجر به تجدید حیات طبیعت می شود. روز یازدهم خدایان
مجمع دیگری برگزار می کردند تا سرنوشت را تعیین کنند. همانند کتاب پیدایش، آفرینش
انسان در انوما الیش نیز بعد از آفرینش دنیای طبیعی بود. روز دوازدهم نیسان روز
عزیمت بود
آقای کانون در
مقاله خود ششمین روز جشن را این چنین توصیف می کند که در این روز یک ولگرد برای
حکومت بر کشور در طول روز برگزیده می شود که اطرافش را افراد دیوانه و بی قانون که
دست به قتل و غارت و تجاوز می زنند و موجب بی نظمی می شوند گرفته اند. هنگام غروب شاه فریب کار از تخت سلطنت به زیر
کشیده شده و لباس های سلطنتی او خلع شده و به شاه قانونی بازگردانده می شود. هدف
از این نمایش، یادآوری فواید عدالت و حکومت پایدار و همین طور پیروزی نظم بر
آشفتگی، به مردم است
جشنواره سال نو
نشان خود را بر آشوری های معاصر بر جا
گذاشته است طوری که تا به امروز هم به امید آگاهی از شانس خود در سال بعد، فال
بینی می کنند. همین طور امروزه آشوری های ساکن روستاهای بت ناهرین در نخستین روز نیسان ظرفی از سبزه های
تازه روئیده را که به زبان آشوری "ܕܸܩܢܵܐ ܕܢܝܼܣܵܢ"
(ریش نیسان) نامیده می شود، بر آستانه خانه خود می گذارند تا نشانه ای از مراتع سرسبز، فراوانی و کام یابی در سال نو
میباشد. رسم دیگری که از این
جشنواره اقتباس شده است، مربوط به روز دهم نیسان یا روز ازدواج مقدس آشور و
ایشتار است. در این روز مراسم ازدواج متعددی در شهرهای مختلف آشوری برپا می شد. در
نتیجه چون این امکان وجود نداشت که هر کدام از این مراسم جداگانه برگزار شود عروس
ها از تک تک خانه های شهر بازدید می کردند.
تا به امروز نیز آشوری ها این رسم را به
صورت روز صعود (کلو سولاقا) حفظ کرده اند
که در آن تعدادی عروس جوان به صورت دسته جمعی به تمام خانه های روستا (یا شهر) سر
می زنند و هدایایی دریافت و بین خود قسمت می کنند. همچنین می توانیم به روز "احمق
آوریل" اشاره کنیم که مربوط به روز پنجم جشنواره است که مردوک ناپدید و بی
نظمی حاکم می شود
ترجمه : شامیرام
داودپوریان
یادداشت
مترجم: لازم به توضیح است که غلاوه بر مواردی که آقای امانوئل قنبر در مورد رسوم
اقتباس شده از جشنواره اکیتو متذکر شده است رسوم دیگری مانند سیزده بدر و حاجی
فیروز نیز از آن اقتباس شده است که هم چنان درایران برگزار می شود
No comments:
Post a Comment