خانم دکتر هلن ساخو از همکاران بسیارفعال بولتن شامیرام می باشد که مصاحبه های جالب و آموزنده ای را با افراد متخصص و هنرمند انجام داده و مطالب متعددی را در رابطه با مسائل تاریخی و معاصر آشوری برای این بولتن تهیه کرده است. وی که یک متخصص در علم جامعه شناسی و اقتصاد می باشد، همواره با نوشتن مقالات ارزشمند خود صفحات این بولتن کوچک را آراسته و در امر مهم انتشار آن یاریگر ما بوده اند. در این شماره مصاحبه پر محتوا وآموزنده ایشان را به خوانندگان گرامی "شامیرام" تقدیم می کنیم.
س: لطفأ کمی درباره خودتان و پیشینه شخصی،
تحصیلات و شغل خود توضیح دهید.
ج: با تشکر از زحمات بی شمار شما و دیگر همکاران
این مجله ارزشمند و همچنین دوستان عزیز و پرکار انجمن بانوان شامیرام، من هلن ساخو
هستم. در کرمانشاه متولد و پس از پایان
تحصیلات دبیرستانی در سال 1976 توسط خانواده به قصد تحصیل به انگلستان فرستاده شدم
و در حال حاضر 36 سال است که در آن کشور زندگی می کنم. البته با رفت وآمدهای مکرر
به ایران. دارای پسری 26 ساله به نام ماردین هستم که شرح کار و نوشته های او و
فعالیتهایش در زمینه ادبیات آشوری اخیرأ در همین مجله به چاپ رسید. فارغ التحصیل
رشته اقتصاد و دارای مدرک فوق لیسانس برنامه ریزی شهری و همچنین دکترای اقتصاد بین
المللی هستم ورشته تخصصی ام جهانی شدن و عواقب آن برای جوامع مختلف است.
بخش بزرگی از کارم و علاقه ویژه ام به اقتصاد سیاسی نوین و مهاجرتهای بین المللی
مربوط است و تعداد زیادی از نوشته هایم در مورد تضادهای رو به افزایش بین الگوهای
مهاجرتی جهانی و پیامدهای آن برای اقتصاد بین المللی و همچنین خود مهاجرین و کشورهای
صادر کننده مهاجر می باشد. نوشته های متعددی نیز در مورد مدیریت اقتصاد بین المللی
و تکنولوژیکی ارتباطات جهانی دارم و نقش چنین ارتباطی در تأمین سودمندی اقتصادی. به
تعلیم و تربیت کودکان و همچنین آموزش بزرگسالان علاقه خاصی دارم و همواره چه بطورحرفه
ای و چه بصورت داوطلبانه در این زمینه فعال بوده و هستم.
تجربه
کاری من در عرض 18 سال گذشته عمدتأ آکادمیک بوده است یعنی تدریس در دانشگاه ها،
تحقیق و چاپ مطالب و سخرانی و شرکت در کنفرانس ها و سمینارهای بین المللی ولی قبل از اینکه به طور عمده به کارهای آکادمیک بپردازم مدت ۱۵ سال نیز در زمینه مدیریت سازمانهای غیر انتقاعی و مردمی در لندن مشغول به کار بودم و در سالهای اخیر به عنوان مدیر ارشد با سازمانهای بیشماری در عرصه امور خیریه ُ فرهنگی ُ محیط زیست ُ زنان ُ مهاجرین ملل مختلف ُ پناهندگان و رفع تبعیض و فقر فعالیت کرده ام.
در
رابطه با آشوریان لندن که عمدتأ از کشور عراق هستند تأسیس گروه هنری
"نیراری" وایجاد دو مرکز کمکهای
رایگان به پناهندگان و مهاجرین آشوری ثمرات جنبی این تجربه کاری است. در مقاطع
مختلف زمانی در غنی سازی مالی و مدیریتی کلاسهای آموزش زبان آشوری و دیگر
فعالیتهای اجتماعی و فرهنگی شرکت کرده ام و سالهای مدیدی است که در رابطه با زنده
نگاه داشتن زبان آشوری با دانشگاه های مختلف دنیا منجمله دانشگاه کمبریج که اخیرأ
ثمرات آن را در تلاشهای پروفسور "جفری کان" در به چاپ رساندن 26 جلد
کتاب درباره 26 لهجه آشوری و ثبت این زبانها دیدیم، نیز همکاری دارم.
باید بگویم که تداخل این دو حیطه یعنی حیطه
مردم و اجتماع با حیطه تحقیق و تفکر برای من بطور فوق العاده ای ارزشمند بوده است.
از آنجائیکه کماکان به کارهای اجتماعی، فرهنگی و مردمی بسیار علاقه مند هستم، در
فعالیت های آکادمیک کوشیده ام که از مرزبندیهای مضر سنتی و متأسفانه معمول بین
دنیای آکادمیک و دنیای واقعی پرهیز کنم زیرا به نظر من این هم مانند مرزهای
طبقاتی، جنسیتی، قومی، فرهنگی و غیره تبدیل به مرز دیگری می شود که انسان ها را
برحسب مدارک و مدارج تحصیلاتی از هم دور می کند.
س: لطفأ کمی بیشتر
درباره جهانی شدن توضیح دهید و نمونه ای از کارهایی را که در این رابطه در دست
دارید شرح دهید .
ج: جهانی شدن به معنای رشد روابط و مناسبات بین
نواحی مختلف جهان است تا حدی که جوامع ملل و اقتصادهای دنیا به نوعی به هم وابسته و یا متکی شوند. البته این پدیده مسئله جدیدی نیست و ریشه
اقتصادی دارد و تصادفأ سر منشأ این نوع مهاجرت به منظور تجارت توسعه اقتصادی به اجداد خودمان باز می گردد.
شاید برای خوانندگان عزیز دانستن این امر جالب باشد که تحقیقات اخیر نشان می دهد
که آشوریان اولین مردمانی بودند که از طریق کاروم”Karum” (ܟܵܪܘܼܡ)
یعنی شرکت تجارت بین المللی به قصد سرمایه گذاری
خارجی و بازرگانی بین المللی، به کشورهای دیگر مهاجرت کردند. به گفته دانشمندان
این آغاز تولد و وجود شرکتهای چند ملیتی بوده است که امروزه یعنی هزاران سال بعد،
اقتصاد غول آسای جهانی را در دست دارند و گاهی از دولت ها هم قدرتمند تر هستند .
در
مورد نمونه ای از کارهایم، در حال حاضر مشغول نوشتن کتاب جدیدی در مورد همین مقوله
جهانی شدن و نقد روشهای تدریس، تحقیق و تفهیم آن در دانشگاه های جهان هستم. این
کتاب با همکاری پانزده آکادمیسین دیگر از نقاط مختلف دنیا نوشته خواهد شد که شامل
کشورهای مختلف اروپایی، امریکا، هندوستان، ترکیه، امریکای لاتین، امریکای مرکزی و
شمال افریقا هستند. نویسندگان این کتاب در مورد مرزهای گوناگونی که انسانها باید
از آنها عبور کنند خواهند نوشت. مرزهایی که شامل مرزهای فرهنگی، اجتماعی، طبقاتی،
قانونی، معرفتی و غیره و همچنین مرزهای
علمی و تعلیماتی و روشنگرایانه می باشند که خیلی ها بعلت عدم دسترسی به امکانات
تحصیلی یا به علل دیگر حق عبور از آنها را ندارند زیرا این حق بویژه در جوامع درک
گرا و مقام گرا، مختص به متفکرین و نظریه پردازان به شمار میرود
به پروژه این کتاب علاقه خاصی دارم زیرا اولین کتابی است که با این ایده و در
این حد از همکاری بین المللی نوشته می شود و همزمان به چند زبان نیز منتشر خواهد
شد که شامل زبان آشوری نیز خواهد بود. کار دیگری که اخیرأ به اتمام رسانده ام
تکمیل و چاپ مقاله جامعی است در رابطه با مهاجرت بین المللی و ابعاد کاملأ نابرابرآن و وضعیت بیش
از هشتصد هزار مهاجر و پناهنده غیر قانونی که بعلت قوانین، سیاست ها و برخوردهای
کاملأ غیر انسانی و اغلب غیر قانونی مقامات مهاجرتی انگلستان، سالهای سال است که
زندگیشان به حالت تعلیق درآمده و بعلت کاهش بودجه دولتی در همه عرصه های تأمین
اجتماعی، مجبور به کار در بدترین شرایط و
با حقوق دو یا سه پوند در ساعت (کمتر از نصف حداقل دستمزد قانونی اروپا) و گاه به صورت تقریبأ
مجانی و حتی مجانی و بدون اینکه به حق و حقوق شهروندی عادی دسترسی داشته باشند، می
شوند. مقاله، این وضعیت را در مقابل مهاجرتهای لوکس، آسان و بی خطر کارشناسان،
سران و مدیران شرکتهای چند ملیتی قرار می دهد که آنها نیز عمدتأ به خاطر دسترسی به
حقوق، مزایا و زندگی بهتر مهاجرت می کنند و مهاجرت امروزه را مانند پدیده ای تحلیل
می کند که از طریق آن می توان به نابرابری های جهانی در دسترسی به زندگی وکار بهتر
قبل و بعد از مهاجرت پی برد
س: عواقب اصلی جهانی شدن چیست ؟
ج: سوال بسیار گسترده
ایست ولی بطور خلاصه اگر دو شاخص رشد اقتصاد بین المللی و مهاجرت های بین المللی
را در نظر بگیریم می بینیم که حیطه اقتصادی جهانی شدن یعنی تولید، توزیع و مصرف
جهانی از جوانب فرهنگی و یا سیاسی ـ اجتماعی آن مجزا نیست. برای مثال، تقریبأ
تمامی وسائل تکنولوژیکی زندگی مدرن که ما در زندگی روزمره از آنها استفاده می کنیم
مانند ماشین، یخچال، موبایل و کامپیوتر در یک جای دنیا طراحی ودر صدها مرکز جهانی تولید،
توزیع و در هزاران جا بازـ توزیع و مصرف می شوند. در نتیجه در مراکز تولید و توزیع
و مصرف کالا و همچنین خدمات، روابط تولیدی و کاری و مصرفی مشابهی در اکثر نقاط
جهان بوجود می آیند که از جهاتی رفتار بیلیونها انسان ساکن روی کره زمین را مشابه
هم می کند
برای مثال در حال حاضر "کوکا کولا"
شناخته ترین اسم در دنیا می باشد که حتی در فقیرترین نقاط دنیا که در آن مرگ میلیونها
کودک از بیماریهای کاملأ قابل علاج هنوز
رایج است و یا در دورافتاده ترین مناطق دنیا، مردم می دانند "کوکا کولا"
چیست و احتمالأ آن را مصرف نیز کرده اند و یا حداقل از طریق عکس ها و آگهی های
تبلیغاتی با آن آشنا شده اند. از طرف دیگر و بعنوان شاخص دوم جهانی شدن، خود
مهاجرت های بی سابقه عواقب بسیار مهمی برای تمامی کشورها داشته است. مردم دنیا هر
چند به طرق و درجات مختلف بدنبال زندگی بهتر برای خود و یا خانواده به کشورهای
دیگر مهاجرت کرده اند و ساکن شده اند، در عین حال هر چه تکنولوژی ارتباطی پیش تر و
پیش تر می رود استفاده از آن رایج تر می شود و همچنین با توجه به اینکه اکثر
پناهندگان یا مهاجرین بالاخره در جایی مستقر می شوند و تابعیت کشور اصلی و میزبان
یعنی تابعیت مضاعف که اکنون دیگر غیر قانونی نیست و توسط اکثر کشورها تشویق می شود
را نیز بدست می آورند، کانالهای رفت و آمد و همچنین تماس و ارتباط آسان و مکرر
کامپیوتری و موبایلی و غیره بین میلیونها مهاجر و خانواده و اقوام و دوستان در
کشور اصلی، کشورها و جوامع بیشتری را بهم متصل می کند. در عرض سه یا چهار دهه
اخیر، با مهاجرت انسانها ، فرهنگها نیز مهاجرت کرده اند. برای مثال در حال حاضر
55% ساکنین شهر لندن انگلیسی الاصل نمی باشند و این حقیقت اولین نماد وشاخص جهانی
بودن این شهر است: یک شهر عظیم چند ده ملیتی و چند ده زبانه با هزاران رنگ و بوی
مختلف و هزاران معبد و مسجد که در آن میلیونها مهاجر از فرهنگ، آداب و رسوم، دین و
مذهب و طبقه در کنار هم زندگی می کنند. چنین هویتی واقعأ بین المللی در مورد بسیاری
از شهرهای دیگر که به آنها شهرهای جهانی گفته می شود نیز صدق می کند و در حقیقت
تعریف کننده آنها است به مرور زمان و با وجود بسیاری از تضادها که گاه خیلی شدید
هم هستند، فرهنگها را در کنار هم قرار داده است و بدون هیچ شکی و با وجود اختلافات
گاه بسیار شدید درون خانوادگی در این مورد، نسلهای دوم و سوم مهاجرین را یعنی
مهاجرین جوان و خواسته هایشان را بهم نزدیک تر کرده است. از این رو میتوانم بگویم مهاجرت های اواخر قرن بیستم و اوایل همین
قرن یکی از علل اصلی این نزدیکی خواه ناخواه است. به سادگی می توانیم مشاهده کنیم
که چگونه فرهنگها، چه فرهنگهای غالب و چه فرهنگهای بومی، قومی یا غربت نشین اثرات
ساختاری مهمی روی هم می گذارند. اگر به تمامی اینها روابط مجازی را که روز به روز
رایج تر، ارزان تر و محبوب تر می شوند اضافه کنیم می بینیم که این نزدیکی قابل
اجتناب نیست.
س: شما همواره چه در
نوشته و چه در صحبت های خود تأکید خاصی بر "مقوله مهاجرت" دارید. چرا
این مسئله از چنین اهمیتی برخوردار است و اهمیت خاص مهاجرت فعلی آشوریان از ایران
چیست؟
ج: البته این سوالات و ده
ها سوال مربوطه سوالاتی بسیار مهم هستند و بحث های طولانی تر از حوصله این مصاحبه
خارج می باشد اما من بطور مختصر توضیح خواهم داد. باید بگویم که همانطور که قبلأ
دراین مجله درج کرده بودیم و قول داده بودیم، در حد امکان مطالب و مباحث مختلف درباره
مقوله مهاجرت، فرهنگ دو یا سه گانه، هویت های مهاجرتی و مشکلات آنها را در شماره
های آتی خواهیم گنجاند و از تمامی عزیزانی که از این مطالب و داستانهای این بخش استقبال کرده
اند نهایت تشکر را داریم. اما به نظر من به احتمال زیاد، مهاجرت عمدتأ بدون بازگشت و از جا کنده شدن ، بویژه به
جایی که فرهنگ آن برای مهاجر کاملأ ناآشنا ست، یکی از مهمترین و جدی ترین اقداماتی
است که یک فرد می تواند در زندگی انجام دهد زیرا در اکثر موارد سرنوشت ساز می شود
و مهاجر، فرزندان او و حتی فرزندان فرزندانشان را تحت تأثیر مستقیم قرار می دهد. به
قول نویسنده ضد استبداد روسی"برودسکی" که ده ها سال بالاجبار در امریکا
زندگی کرد و از دیدن پدر و مادرش محروم بود (زیرا طرفین هیچگاه نتوانسته بودند برای
مسافرت ویزا بگیرند) و تا زمان مرگ هم آنها را ندید: مکان بعلاوه زمان مساوی است با سرنوشت. در این
پروسه، مهاجر باید با ده ها مسئله پیچیده و نو، در زبان و فرهنگی نو، در مناسبات
اجتماعی که در آن حتی روابط دوستان شبیه روابط اداری است تا خانوادگی و یا رفیقانه
و دوستانه دست و پنجه نرم کند و بالاخره
طوری با آنها کنار بیاید. در عین حال او همیشه دلتنگ خانه قدیمی یا دوست قدیمی،
اقوام و وطن و خاطرات قدیمی تر است و اکثر مهاجران پس از چند سال زندگی در غربت
همیشه از نوعی دلتنگی دائمی رنج می برند. آمار نشان می دهد که سطح امراض روانی و
عصبی در اروپا و امریکا و بطور کلی در بین جوامع مهاجر بالاتر از مردم جامعه میزبان
است. البته باید اضافه کنم که عوامل بسیار مهمی مانند سن مهاجر در زمان مهاجرت،
موفقیت شغلی او پیش و پس از مهاجرت، جنسیت، دین و فرهنگ دینی، فرهنگ منطقه ای و
بسیاری از مشخصات دیگر مهاجرین در شکل گیری کیفیت زندگی آنان اثر مستقیم دارند. اما
در هر حال مهاجرت بویژه برای آنانی که در سنین بالاتر اقدام به مهاجرت می کنند
اساسأ به معنی جابجایی فرهنگی و هویتی است که گاهی مشکل ساز می شود. فرزندان آنها
نیز که یا در غربت زاده می شوند و یا در سنین پائین تر از ایران رفته اند البته با
چالش هایی از نوع دیگر روبرو می شوند مانند عدم درک و احترام گذاری به فرهنگ های
خانگی و عدم توانایی برای ایجاد ارتباط سالم بین این فرهنگ و فرهنگ مدرسه و جامعه،
و همچنین و به مرور زمان عدم توانایی و یا علاقه به بازگشت های مکرر به ایران و
دیدار از اقوام درایران، عدم تسلط یا علاقه به تکلم به زبان مادری و غیره. البته
اغلب این چالش های مهاجرین طبیعی هستند و راه حل های مختلف و مثبت دارند و مهاجر
می تواند بدون نقض موجودیت هویتی خود و در عین پرهیز از خودگرایی و ناسیونالیسم
مضر که بعضی ها در غربت جذب آن می شوند، جوانب مثبت فرهنگ خود را حفظ کرده و آن را
از نقاط مثبت دیگر فرهنگ ها نیز غنی کند.
در رابطه با بخش دوم سوال، باید بگویم که اهمیت
ویژه مهاجرت آشوریان ایران در این است که در تاریخ معاصر قوم ما مسئله مهاجرت موجی
و دسته جمعی از ایران که وطن اجدادیمان است به مسئله ای بنیادی، ساختاری و بسیار
پر اهمیت بدل شده است. ما با هر دیدی که به چنین موجی بنگریم یعنی چه به عنوان
"راه حل" و چه به عنوان یک "معضل قومی ـ اجتماعی" و یا ملی،
واقعیت موجود این است که اثرات جوانب مختلف آن را در ده ها هزار خانواده آشوری
ایرانی می بینیم مانند جدایی و پراکندگی هزاران خانواده که نسل اندر نسل در کنار
هم زندگی کرده بودند، از دست دادن هویت ملی، قومی و زبان مادری که از مهم ترین
شاخص های هر فرهنگی به حساب می آید و در عین حال در بسیاری از موارد بیگانگی از
جامعه میزبان و ده ها عواقب دیگر. البته یادآوری می کنم که همه مهاجرین با همه این
مشکلات مواجه نیستند و تجارب مختلفی در
این زمینه وجود دارد که در نهایت طبق انتخاب خود مهاجر، شرایط مشخص او و دلایلش
برای مهاجرت و ترک خانه به وجود می آیند. اما آنچه مسلم است این است که مهاجرت
فعلی که هنوز در حال جریان است برای عده
بیشماری مشکل ساز شده است. سوالات متعدد و پیچیده ای در این زمینه وجود دارد که
واقعأ هر کدام نیاز به بررسی جدی و مستند دارد. اهمیت دیگر مسئله در این است که
بحث و گفتگو در این موارد را می توان و باید بطرزی سالم، شفاف و منطقی پیش برد و
بدون نسخه پیچی با فرضیات نامربوط یا بازیهای سیاسی و دیپلماتیک جوانب مختلف آن را
ثبت نمود. از طرف دیگر تاریخ مهاجرت اقلیت های ملی، مذهبی که در کنار مهاجرت
آشوریان کماکان ادامه دارد مطمئنأ بخشی از تاریخ کل ایران نیز می باشد و مسئله،
فقط مهاجرت آشوریان بعنوان یکی از قدیمی ترین ملل ایران از سرزمینی که در آن سابقه
هفت هزار ساله دارند نیست
اگر حق سفر و دیدار
یا سکونت و اقامت در نقاط مختلف دنیا برای همه انسانهای آزاد و مدرن حقی پیش پا
افتاده شده است پس چرا چنین مهاجرتی مشکل ساز شده است؟ چه عواملی موجب شده اند که
ده ها هزار خانواده آشوری بالقوه ترک وطن اجدادی کنند؟ چنین مهاجرتی که در اکثر
موارد تنها به یک نقطه مشخص دنیا یعنی ایالات متحده امریکا بوده است و همچنین
عمومأ بدون حتی یک دیدار قبلی یا هیچ گونه تجربه ای از زندگی، محیط، جامعه، زبان و
فرهنگ آمریکایی، و مهم تر از همه بصورت دائم صورت می گیرد چه مشکلاتی را در بر
داشته است؟ مزایا و دستاوردهای آن چه بوده اند؟ اثرات ساختاری آن در دراز مدت چه
عواقبی برای زندگی آشوریان خواهد داشت؟ در کنار این سوالات که اصولأ مربوط به
تمایل طبیعی هر ملت زنده ای برای ریشه کن نشدن است، سوالات متعدد دیگری هم وجود
دارند که از اهمیت خاصی برخوردارند. اثرات این مهاجرت که چنانچه گفتم در کنار
مهاجرت دیگر اقلیت های قومی و مذهبی صورت می گیرد، بر کل جامعه ایران چیست؟ یعنی
اینکه جامعه ای که شهروندان خود را بخاطر دین و یا قومیت از دست می دهد به چه نوع
جامعه ای تبدیل خواهد شد؟ و سوالی که شاید از همه اینها مهم تر و حتی ضروری تر
باشد این است که از آنجاییکه هر کسی نمی تواند و یا واقعأ نمی خواهد از ایران خارج
شود، اثر چنین مهاجرتها بر جوامع اقلیت بازمانده که روز به روز تحلیل می روند چه
خواهد بود؟
س: با توجه به تجارب
حرفه ای و علائق شخصی و هویت خود شما، آیا در زمینه مهاجرت آشوریان ایران کار کرده
اید؟ و از آن جا که شاید شمـا از نـادر کسانی باشید کـه در ملت ما و یا در سطح کل
ایرانیان، درتئوری و در عمل اینهمه در زمینه مهاجرت کار کرده اید، آیا اصولأ
خود را متعهد و موظف نمی دانید که تاریخ این مهاجرت را نیز ثبت کنید؟
ج: بله. این مسئله بارها به من تذکر داده شده
است. من خودم را موظف می دانم که حتمأ این کار را انجام دهم و در حدود بیست سال
است که روی پروژه ای که این مهاجرت، دلایل، ابعاد، مشکلات و مزایای آن را دنبال می
کند کار کرده ام. در مقاطع مختلف زمانی کارهای میدانی این تحقیق را انجام داده ام
که شامل: آرشیو کردن سرنوشت تعداد زیادی ازخانواده ها و همچنین افراد مجرد،
دیدارهای متعدد از جامعه آشوری در وین، استفاده از پرسشنامه های مختلف با پرسش
هایی در رابطه با اوضاع و احوال مهاجرین، دلایلشان برای مهاجرت و احساس و نگاهشان
به آینده و سوالات دیگر، گفتگوهای مختلف با مقامات و مسئولین محترم کلیسا ها و
همچنین انجمن های آشوری و گفتگوهای بسیار ارزنده با دوستان و فعالان جامعه آشوری
در تهران و ارومیه و شهرهای دیگر در طی سالیان و فعالیتهای مشابه اینها می شود. من
امیدوارم که بتوانم در آینده نه چندان دور نتایج این تحقیق و بررسی را به صورت یک
کتاب یا یک سلسله مقالات چاپ کنم.
من خوشحالم که بگویم نسل جوان ما هم از این روند
"بومی گرایی" که در بالا به آن اشاره کردم و در حقیقت عکس العملی است به اعمال قدرت فرهنگ
های غالب، بی بهره نمانده است. برای مثال در عرض سه سال گذشته دو یا سه پروژه
تحقیقاتی پایان نامه دانشگاهی در بهترین دانشگاه های لندن، با سه پژوهشگر جوان که
تصادفأ همه زن هستند در مورد هویت آشوریان مهاجر و ساکن غرب و اصولأ مقوله هویت
های تاریخی و سرنوشت آنها پس از مهاجرت های عظیم مانند مهاجرت فعلی، کار کرده ام.
همه این پروژه ها بسیار موفق بودند و من اطمینان دارم که چنین پروژه هایی منجر به
انجام کارهای تخصصی تر خواهد شد. ما به وجود چنین محققینی بویژه برای کار با
نسلهای آینده احتیاج مبرم داریم.
س: هویت خود شما
بعنوان کسی که در سنین پائین از ایران رفته است چگونه شکل گرفت؟ مهم ترین عوامل
شکل دهنده آن چه بوده و مهم ترین شاخص های آن چیست؟ و اگر مهاجرت در این شکل گیری
نقش داشته است، کمی از دستاوردها و چالشهایش بگوئید
ج: مهاجرت در سراسر
زندگی من مهم ترین نقش را داشته است. هویت و شخصیت من هم مانند همه افراد دنیا در
کنار خانواده و در اجتماع و اجتماعات بزرگتر شکل گرفته است. من در خانواده ای کوچک
و شریف و در شهری شریف بدنیا آمدم. بهترین خاطرات کودکی را مدیون محیط امن و جذاب
دبستان آشوری" سعدی" در کرمانشاه هستم که هنوز آنها را در ذهنم مرور می
کنم. ما آزادانه در کنار هموطنان کرد و یهودی و دیگران زندگی را می گذراندیم و همه
با هم و در کنار هم بازی و رشد می کردیم. من در کنار پدری که بطور استثنائی زحمت
کش بود بزرگ شدم. او با تمامی خانواده اش که همراه با صدها خانواده دیگر همواره در
سایه خاطرات قتل عام بزرگ به سر می بردند، بالاخره پس از تحمل بدبختی های غیر قابل
وصف، در سن نه سالگی، به کرمانشاه رسید. در سالهای خردسالی من شاهد زحمات بی پایان
او بودم که همیشه دو یا سه جا کار می کرد و شب ها هم از طریق مکاتبه و مدارس
بزرگسالان درس می خواند و آنقدر در تاریکی شبانه مطالعه می کرد که در سن پانزده
سالگی بعلت تسلط کامل به زبان انگلیسی و فارسی در بخش اداری شرکت نفت استخدام شد
والبته با بزرگ نشان دادن خود (بعنوان هجده ساله) زیرا او نان آور اصلی خانواده اش
بود که شامل پدر و مادر و خواهرانش هم می شد. و بخاطر همین کوشا بودن استثنائی
پدرم بود که او به تهران و بعدها (به خاطر سابقه پاک و درخشانش در مدیریت مالـی)
به بالاترین مقـامـات شرکت نفت ایران در جزایر خارک و لاوان رسید. این اولین رویارویی
من با کابوس مهاجرت بود.
مهاجرت
به تهران در سن پائین، جایی که می دانستی خیلی بزرگ است و می شنیدی "خیلی
متمدن" می باشد در عمل واقعأ یک کابوس بود. مردم این شهر کاملأ متفاوت بودند.
بعضی از آنها انگار از نوعی بی رحمی مدنی رنج می بردند و از خود بینی و عقده های
مختلف اجتماعی و طبقاتی. آنها ما را شهرستانی، مهاجر و پائین تر از خود می دانستند.
با این وجود بهترین خاطرات زندگیم را باز مدیون مدرسه آشوری شوشن می دانم که در آن
برای انواع و اقسام فعالیتهای فرهنگی، قومی و ملی مانند رقص و موسیقی، هنر،
کلاسهای پیش آهنگی، تئاتر کودکان، گروه کر و مسابقات سالم، انواع مهمانی ها و جشن
ها مانند جشن های فراموش نشدنی کریسمس و مانند اینها فراهم شده بود. چنین محیطی و
اثراتی را که تربیت ابتدایی سالم، با همه کمبودها یش، در ذهنیات و شخصیت ما گذاشت برای من و همه هم نسل هایم سرنوشت ساز
بود. بعد از آن هم محیط گسترده تر دبیرستان که در حقیقت در مورد من اولین تجربه
نزدیکی روزمره با کل جامعه تهران بود متأسفانه فقط شش سال طول کشید. و بعد بطور
خلاصه همانطور که می گوئید دور شدن از
خانواده و وطن در سن پائین و رفتن به شهری خاکستری مانند لندن، بویژه که ما در این
شهر خویشاوند، آشنا یا راهنمایی نداشتیم، خلأ یا اصولأ ترسی دائمی از گسستن ، دور
افتادن و جدا شدن را در انسان بجا می گذارد. هنوز برایم تعجب آور است که چگونه سفری
تحصیلی که قرار بود شش سال طول بکشد، سی و شش سال بطول انجامید؟ سختیهای این سفر
مانند تنهایی، بی پناهی و تهی دستی که خیلی زود بعلت انقلاب و جنگ و قطع ارز و
غیره به سراغ بسیاری از ایرانی ها آمد، به تلاش سخت برای ادامه تحصیل در حین کـار می ارزید زیرا قرار بود مـا برگردیم و در ایران مشغول
به کار و زندگی شویم. من سالهای سال انتظار آن لحظه را کشیده بودم که متأسفانه
سالها میسر نشد. امتناع مطلق لز بازنگشتن و سفرهای متعددی که بالاخر از بیست و دو سال پیش میسر شد، دیدن دوباره والدین و اقوام در ایران و ایجاد روابط
دوستانه با عزیزان و دوستان فعال جامعه آشوری، وسفرهای متعدد به اورمیه و دهات
اطراف آن و دیدار از آن همه آثار تاریخی و کلیساهای بی نظیر و در سالهای اخیر
سفرهای مکرر به خوزستان و دیگر نقاط ایران و دیدار از مناطق و آثار بازمانده
اجدادی مانند آبشارهای سومری و شهر اکدی و
قبور قدیمی هم قومان در این مناطق و همچنین اثرات تاریخی وجود آنها که در همه جا
مشهود است، ازبزرگترین سعادتهای زندگی من است و واقعأ مجهولات بسیاری را که بعلت
مهاجرت درسنین پائین همواره در ذهنم باقی مانده بود پاسخ گفت. درعین حال باید
بگویم که چنین مهاجرتی به انسان حکم می کند که یا خود ساخته و یا گم و گور شود. در
مورد خودم عواملی مانند احساس اجبارو نیازبه جدی بودن در برنامه ریزی زندگی که
بتواند کار، درس، مادر بودن، فرزند بودن، دوست بودن، فامیل بودن و فعالیتهای
داوطلبانه فرهنگی، اجتماعی و تعلیماتی را با هم ادغام کند و بگذارد که من وظایفم
را انجام دهم بسیار موثر بوده و تنهایی ها و خستگی های گاه طاقت فرسا را قابل تحمل
می کند.
در
مورد بخش دوم سوال شما باید بگویم که "همیشه در اقلیت بودن" است که چه
در وطن، چه در کشور محل سکونت، چه در میان همکاران و چه در میان دوستان عزیز هموطن
که در غربت شبیه اعضای خانواده می شوند، شاید بزرگترین جنبه هویتی من می باشد زیرا
واقعأ در زندگی روزمره انسان تأثیرگذار است و همیشه هزاران غم تاریخی را یادآور می
شود. دیدارها تقریبأ بدون استثنا از سوالی در مورد هویت شما مانند: " این چه
زبانی است که شما حرف می زنید؟"،
چرا در خانه فارسی صحبت نمی کنید؟"،
"آیا ایران مسیحی نیز دارد؟"، "آیا آشوری ها فرقه ای از اسلام
هستند؟"، "چرا نوروز را مثل بقیه جشن نمی گیرید؟" و ده ها سوال
مشابه شروع می شود. می بینید که بسیاری از این سوالات شبیه هم هستند بنابراین شما
در همه روابط، در موضع نوعی دفاع از خود قرار می گیرید و احساس می کنید که با
دیگران فرق دارید و همیشه چیزی شما را از
دیگران جدا می کند.
در
مورد دستاوردها باید بگویم که کسب تجربه پربارعلمی و کاری، استقلال فکری، شخصیتی،
هویتی و حرفه ای برایم بسیار ارزنده هستند و همانطور داشتنِ دوستان و همکارانی بی
نظیر در سراسر دنیا که شاید بدون مهاجرت طولانی میسر نمی شد. من آرزویی دیرینه
دارم که بتوانم اوقات بیشتری را با اقوام و دوستان بسیارعزیزی که خیلی از آنها دور
بوده ام بگذرانم. همچنین آرزومندم که روزی برسد که همه انسانها از حق سفربرخوردار شوند و همه ما
بتوانیم در کنار هم، در صلح و آرامش خاطر زندگی کنیم.
ازدوستان گرامی که به انجمن
بانوان شامیرام
کمک مالی نموده اند سپاسگزاریم.
خانم لنا سلیمانی(استرالیا) 250،000
تومان خانم لیلی سرگیزی 100،000 "
خانم رامسینا بت
عیشو 50،000 "
خانم بریتا ورطنیان 50،000
"
آقای
دکتر نینوس اوراهیم 50،000 "
No comments:
Post a Comment